دوستم با نامزدش چند ماهه عقد کردن . بالای سی هستن هر دو . و دوست بودن با هم .
دوستم خیلی خیلی خانوم و نجیبه .
یه بحث خیلی اجتماعی داشتن که رسیده به این حرفا .
بحثشون این بوده که ...
نامزدش گفته : خواهر من خواستگار خونه نمیزاره بیاد .
دوستم گفته :چرا
نامزدش میگه : چون میگه کسی رو که نشناسم نمیزارم بیاد .
دوستم گفته : اره درسته ممم قبول دارم .منم موافق خواستگار اینا نبودم ولی خانواده م سخت قبول میکردن که بخوام تو رو بهشون معرفی کنم یعنی سنتی رو قبول داشتن .برای همینم من محتاط بودم توی دوستی با تو دیگ . یعنی طول کشید تا بهت اعتماد کنم .
نامزدشممیگه : چقدم محتاط بودی مثلا ! بعدم گفته خواهرم خیلی نجیبه یک هزارمش نیستی 😶
من دوستمو میشناسم بیچاره خیلی خیلی با حیا و نجیبه . اینم اولین و آخرین دوستش بود .
خیلی ناراحته و بهش برخورده ولی چیزی هم به نامزدش نگفته .
واقعا متاسفم