پنج سال ازدواج کردیم ، هنوز بچه دار نشدیم
شوهرم اومد جلو بابام درددل کرد گفت ناراحتم پنج سال ازدواج کردم اما بچه دار نشدن ، بابام با لحن کوبنده گفت تو این وضعیت بچه میخوای چیکار ، مگه اون یکی دخترم نیست بعد ده سال آوردن خدا بچشون به عرش آسمون برسونه ، چه خبرته بچه بچه می کنی ، و.....
شوهرم دلخور شده ی ماه پاشو خونه بابام نذاشته میگ بابات بجای دلسوزی ، بچه خواهرت زد تو سرمون ، تازه ناراحتم نشد برامون میگ فلانی بعد ده سال آورده برا تو زود و....