واسه کارای بیمه دکتر و جواب آزمایشام اومدم تهران خونه بابامم دوروز موندم شب باید برم شهر خودمون هزار کیلومتر دوره چون خطر داره و مریضی زیاد شده مجورن اومدم چهار ماه بود ندیدمشون یادم میاد که شب باید برم خونم حالم بد میشه خونه خودم زجر میکشم کنار اینا آرومم حالم خوبه برم خونه حس مرگ بهم دست میده شدیدا دلتنگشونم کیا مثل منن راه دور خیلی سخته خیلی