آقا ما تازه ازدواج کرده بودیم و اون اوایل بحثامون زیاد بود خب....
یه بار که منو شوهرم باهم بحثمون شده بود و من قهر بودم و درسکوت کامل توی ماشین نشسته بودیم و خواهرشوهرمم بود ولی نمیدونست بحث کردیم
شوهرم یهو پیش یه کافه سیار کنار پارک ایستاد که همیشههه ازونجا برام هات چاکلت میخرید چون خیلی دوس داشتم....
بعد من یهو برگشتم گفتم من نمیخورمااااااا
شوهرم گفت چیییی
گفتم همونی که میخوای بخری من نمیخورم برای من نخر
گفتم بابا دارم میترکم اگه اجازه بدی میخوام برم دستشویی پارک
من
شوهرم
خواهر شوهرم
هات چاکلت
توالتای پارک