دایی شوهرم خانوادگی کرونا گرفتند و داییش تو بیمارستان بستریه.پدر شوهرم میره بیمارستان غذا میبره و میره خونه داییه غذا میبره.من به شوهرممیگم فعلا چند هفته نره خونه پدرش چون اونجا که با ماسکنمیشینه ممکنه ناقل باشن.واسه همین من مجبورمنرم خونه مادرم.ولی قبول نمیکنه میگه پدرم از لحاظ روحی بهم نیازمنده...
امروز نون خریدیم بعد یه سری رو استریل کردمکه بیارمخونه و اونایی که تو دستش بود رو گفتمببره برا مامانش چون من نمیخورم...حالا اصلا براشونمهمنیست این چیزا...خیلی راحت گفت نه اونی گه استریله میبرم تو ضدعفونیمیکنی اون حوصله نداره ضدعفونی کنی...
میدونم ممکنه به نظرتون مسخره باشه ولی واقعا اینا واسه مناین معنی رو میده که خونواده اش واسش خیلی مهمن...خیلی و من در درجه دوم اهمیتم