حسادتم شدبهت عزیزم😐
اصلا دیگ شبیه مهمونی نیست قشنگ من حفظم ک کابینتای مادرشوهرم چی داره یه دفعه گفتم وای چقد حلوایی ک پختی خوشمزه اس پاشد دوباره درست کرد گفت ببر تونه بخور هوس کردی 🙁🙁🙁🙁🙁حتی یخچالشم قشنگ در اختیاره میگ چی بردار چی بیار بدون هیچ ریا و پنهون کاری ای شوهرم میگ تو یه کم اخم کن بدونن عروسی راحت شیم گفتم بعد من بدنام میشم
بچه های اینجا ۳ ساله منو میشناسن عزیزم 😄😄تا حالا چند تا تاپیک دیگم مطرح کردم ولی دیشب دیگ به تنگ اوموم چون تا ساعت ۱۰ خونه شون بودیم و وقت ی اومدبم همسرم از خستگی شدید افتاد خابید دخترم تا ساعت ۱ نخابید کلی اذیتم کرد صبحم شوهرم رفت سرکار اصلا چشماش باز نمیشد میگف کاش جوری بشا خونه خودمون باشیم
خانواده شوهر منم اینجورین ولی من این همه رفت آمد ندارم. ۶ سال باهاشون بودم از اول کم رفت و آمد کردم . الانم جدا شدم باز هفته ای یه بار می رم شوهرم از اول گفت هر بار خودمون بخوابیم میایم دعوت نکنید. من اصلا حوصله ایم همه مهمون بازی و ندارم.
یعنی تو ایرانیا یه خانواده نرمال نیست
یا بی محبتن
یا محبت افراطی
یا اصلا کاری به کارت ندارن داری از بی پولی میمیری
یا پدرتو در میارن از دخالتا
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
