بنظرتون سرگذشت کرونا چ میشه..

عزیز شما بشینی خونه ، مرد شما پدر شما مجبوره صبح تا شب بیرون باشه چون باید کار کنه ، پس این مدلی هم فایده نداره ..  اکه قرنطینه ی هم هست باید درست حسابی باشه 

تولد

عروسی

رفت وامدهای غیرضرور

سفرغیرضرور ایناواجب نیستن والا

درک میکنم ماخودمونم پوسیدیم

ازگشنگی میمیریم ک

بعدم چرافایده نداره؟وقتی دورهمی وسفرواینا نرم بابچه هام

چون ک جمعیت کشورش کم بشه خودشم از ماسک و.... ی پولی ب جیب بزنه اقتصاد کشورش پیشرفت کنه و در اخر حتما واکسن هم تولید میکنه میفروشه 

نمیدونم من که دیوونه شدم

دیگه به شوهرم میگم دلم میخواد این ماسکو و بردارم و برم بیرون فقط داد بزنم😪😪

وااا چه ربطی داره!! وقتی حرف میزنه یه نفر باید دلیل منطقی هم داشته باشه دیگه نه اینکه رو هوا حرف بزنه! 

من هیچ کدوم این کارا رو نکردم ولی باز گرفتم

چون شوهرم کارش جوریه که با مردم زیاد سر کار دارن،همه ی همکاراش هم گرفتن😔

بعدم اهل رعایته ومستقبم میاذ میره حموم

خلاصت عقل من اینومیگه ک نریم بیرون

حداقل مسئول نیسم دربرابرکادر درمان دربرابر گسترش کرونا

میخوام بگم که در هر صورت خرید داریم دکتر داریم هزار و یک کار واحب که نمیشه بیخیالش بود .. بهتره که با رعایت بهداشت به زندگی روزمره مون برسیم ، مهمونی دادن و مسافرت که کلا بحثش جداس من منظورم اینا نبود 

اینا به کنار شما بگیید بچه ها رو چی کار کنیم

دلم خیلی براشون میسوزه

شما نگاه خودت نکن عزیزم توی همین شرایط خیلی از خانوم ها هم سر کار میرن ، خرید دارن ، با اداره ها سر و کار دارن نمیتونن بشینن ببینن کی کرونا تموم میشه ، این که من نوعی به عنوان یه زن خونه دار مدارس هم که تعطیله بشینم خونه کار شاقی نکردم ... قرنطینه باید مثل خارح باشه وگرنه بیفایده س .. این که مواد غذایی هم حتی بیاد دم خونه .. بازم میگم من این صحبت هارو منهای اونایی میگم که سفر غیر ضروری میرن یا مهمونی میدن و میرن

چه کتابی

عههه چقدر عین همدیگه ایم..منم از اسفند ۹۸ هیچ جا نرفتم ..فقط دروغ نگم یبار رفتیم خونه ی مادرشوهرم برای اینکه میخواستم باهاش برم دکتر..

بچم دیگه نابود شده تو خونه طفلی ولی کاری نمیشه کرد

نه بابا قرن پیش هم حصبه وبا انفولانزای اسپانیایی  و هزترجور مریضی دیگه اومد ولی اخردنیا هم نبود..اینم عین همونه .

ما  اخر شبها بچه هارو ماسک میزنیم  با ماشین میبریم یه پارک خلوت اونجا یه یکساعتی بازی میکنن ، یا شبها با باباشون توی حموم یه ساعتی رو بازی میکنن ، داستان براشون میخونم ، خونه مامان بزرگاشون میریم همین ... دیگه با هیچ کس رفت و امد نداریم فعلا