دلم گرفته از همه از دنیا
از همه چی از این همه سادگیم و مهربونیم چرا نمیتونم مثل ادمای اطرافم باشم؟مثل خودشون ظالم باشم؟
چرا باید همه زخم زبون بزنن و من بخاطر اینکه دل اونا نشکنه چیزی نگم😔
چرا همیشه من پیشه همه بودم تو سختیا من بودم ولی نوبت خودم شد هیچکس نبود پیشم
دلم یه دوست میخاد کسی که بفهمه منو کسی که کمکم کنه😔بدون تظاهر
چرا چراا همه باید عشق داشته باشن ولی اونی که من میخاستم بره نامزدی کنه چرا همیشه من تنهام
چرا تو 18 سالگی باید اینطوری افسرده باشم چرا مثل دوستام ذوق و شوق ندارم
چرا دیگه هیچی خوشحالم نمیکنه
چرا من همه جا باید اضافی باشم😔💔