به خدا 3 ماه مونده بود به عید از قبل یادش داده بودن هر چی گفت خوددتو اذیت نکن پاشو بیا پیش ما
بعد سر یه چیز بیخود قهر کرد باور نمیکردم قهر کنه چون واقعا موضوع مهمی نبود بعد از خونه اونا زنگ زد صدای مادرش میومد میگفت بعد عید میاد منم رفتم دنبالش که برگرده یه نفر بسوزه.بار آخرش شد