شوهر که ندارم ولی با عشق اولم دعوا میکردیم اینقد ساکت میموندم که یهو داد میکشید
ای بابا یه چیزی بگو دیگه دلم گرفت
هیچی دیگه نصیب گرگ بیابون نشه منم بلند میشدم میگفتم یه چیزی بگم ؟...دیگه انواع اقسام فحشارو بار خانوادش میکردم ایشونم با لبخند شاهد دیوونه شدن من بود اخرشم میگفت اخیشششش دلم وا شد😐😂❤