من طبق تاپیکام جاریم یه آدم پررو و بی ادبه و خیلی طعنه میزنه به من
منو اون خونمون تو یه ساختمونیم و مادرشوهرم هروقت میخواد دعوتمون کنه باهم دعوتمون میکنه
سر قضیه ای که چندشب پیش اتفاق افتاد(جاریم هیچوقت یه استکانم نمیشوره میاد خونه ی منم مفت میخوره و میره،من دلم برا مادرشوهرم میسوخت و اونجا بودیم ظرفای یه وعده رومن میشستم،چندوقت پیشم ظرفای شامو میشستم جاریم اومد گفت اخییی بشور بشور وقضیه هایی که چندروز بعد شد و تو تاپیکم هستش که لینک میذارم)
شوهرم به مادرش گفت مارو باهم دعوت نکنه
حالا پریروز دوباره زنگ زد گفت شنبه بیاین خونه ی من،گفتم باشه ایشالله میایم،بعد یهو گفت جاریم اینا هم میخوان بیان اونجا فیلم عروسیشونو بیارن ببینن،گفتم شوهرم دوست نداره با اونا بیایم،گفت حالا بهش بگو گفتم باشه خبر میدم،دیشب دوباره زنگ زد دستم بند بودشوهرم گوشیو برداشت،گفت باشه فقط به فلانی(جاریم)بگو کم تو جمع گوشی بگیره دستش،ما میایم
قطع که کرد من دیگه ناخودآگاه عصبی شدم هرچی تو دلم بود گفتم،گفتم گوشی گرفتنش به خودش مربوطه،من مگهمحکوم شدم به دیدنش؟به من بی احترامی میکنه به حساب خودش به شوخی میگه بهم انتر،ولی مگه من با اون اینجوری حرف میزنم؟خلاصه شام نخوردم و شوهرم فهمید ناراحت شدم
زنگ زد به مامانش گفت ما نمیایم،اون حرف زدنشو بلد نیست من نمیتونم بخاطر اونا زندگیمو خراب کنم
مادرشوهرمم برگشت پشت تلفن گفت شما نزدیک همه خونه هاتون نباید نزدیک هم می بودین،شوهرمم گفت مگه ما ۷سال با تو توی یه حیاط بودیم بهت بیاحترامی کردیم؟؟؟!!!خلاصه یکم از رفتارهای جاریم گفت و خدافظی کرد
الان واقعا خوشحالم که شنبه نمیریم و ریخت نحسشو نمیبینم
ولی میدونم مادرشوهرم امروز میخواد زنگ بزنه بازم طبق معمول میخواد بگه همه چیو به شوهرت نگو و فلان