خدا پدرتون رو رحمت کنه اما منبهشون حق میدم
پدرم یکم زیرابی رفت تا مدتها ازش متنفر بودم
الانم ناراحتم ابرومونو برد و فقط بخاطر حق پدری و به هرحال چون دوستمون داره
خوبم باهاش اما خیلی تند و حق به جانب بود در حقمون.
و دلمون زیاد ازش شکسته
یکی از خانواده های اطرافمون ۷۰ سال پیش پدره با کلفت خونش ازدواج می کنه وقتی خانم خونه می فهمه اونقدر غصه میخوره قهر میکنه و میره بچه هاشم می بره
پدره دیگه خرج بچه هاشو نداد و پسرهاش به فلاکت افتادند بچه های کوچیکتر بهزیستی رفتند... و خانومه هم اخرش سکته کرد و خدا رحمتش کنه فوت کرد.
و با زن دوم چند تا بچه بدنیا اوردند
بعد از مرگش حقوقش به زن دوم و بچه هاش رسید.
الان هنوز هنوزه نفرینبچه هاش که خودشون پیر و نوه دارند پشت سرشه
خانم دومی هم از بچه هاش خیر ندید سالمندانه و مریض.
شما نمی دونی چقدر اونها ضربه دیدند و داغون شدند