۶ ماهه عقدیم سنتی بود عقدمون متاسفانه
شوهر خواهرم پسر دوست مامانم بوده دوست قدیمی مادرم و ۲ سال از ابجیم کوچیکتره
خاک بر من دلم برای همه میسوزه بخداا
برای سوپور محل، ادمایی که تو اشغالا دنبال غذان، برای بدبختا مریضا..
خلاصه شوهرخواهرم سفر کاری رفته ریختن تو اتوبوس گوشیارو گرفتن و خالیشون کردن، خواهرم با من دردودل کرد و گفت هم زمان با صحبت خواهرم شوهرم زنگ زد که با کی حرف پیزدی و اصراار که بگو ابجیت چی گفت؟ منم گفتم دلم سوخت واسه شوهرش تو این گرونی.. اونم گفت به ما چه!
امشب میگه تو به اون حسی داری دلت میسوزه؟😳😳😳
یه روزم قهر بودیم😐
خلی چیزیه؟؟