نزدیک ۲۰روزه خونه مادرمم با شوهرم دعدام شد و منو آورد گذاشت خونه مادرم
شوهرم ۳۶ سالشه و خواهرم ۲ ۳ روزه وارد ۱۵سالگی شده یعنی تقریبا ۲۲سال اختلاف سنی دارن .شوهرم همیشه با خواهرم خیلی شوخی میکنه و باهم صمیمی هستن و شوهرم به خواهرم میگه آبجی و خواهرمم به اون میگه داداش حتی بعضی وقتا شوهرم اسکولوش میکنه و میخنده من بابا ندارم بعضی وقتا هم میشینه مثل یه پدر نصیحتش میکنه و مثلا میگه براش خاستگار بیاد خودم میرم تحقیق تا طرف آدم خوبی باشه و فلان
چون من چن روزه قهرم شوهرم با خواهرم در ارتباطه و مثلا میپرسه که دخترم شیر داره؟پوشک داره و فلان
با اینکه ۲۰روزه از من خبری نگرفته دیروز از خواهرم حال و احوال منم پرسیده و فلان .دیشب خواهرم تا دیروقت آنلاین بود و شوهرم بهش پیام داده که دختر تا این وقت شب چرا بیداری؟بچه تا این ساعت بیدار باشه شلوغکاری میکنه .بعدش به شو۷ی گفته خدا به داد شوهر آیندت برسه من اگه جای شوهرت بودم کاری میکردم ساعت ۹ شب خاموشی بزنی و فلان
ادامه در پست بعد