نامزدم نیس درحال اشنایی هستیم گفتم نگم دوس پسرواینا...خانمامن بایه آقایی اشناشدم یه پسر۳ساله داره چن بازکه رفتیم بیرون گاهی اوقات پسرشم میاورد منم خیلی پسرشودوس دارم چون خیلی بانمکه اونم خیلی بهم وابسته شده هروقت میریم بیرون براش خوراکی میخرم بازی میکنم باهاش...مادرش دوساله فوت شده...دیشب ساعت ۳شب بود بهم زنگ زد که بردیا میخوادباهات صحبت کنه براش قصه بگو وفلان منم گفتم باشه درحال صحبت کردن بودم باهاش داشتم قصه میگفتم که باتری گوشیم تموم شدگوشیم خاموش شد تاگوشیروبزنم شارژ وروشن شه یه ربع طول کشید روشن کردم دیدم ۵بارزنگیده منم تماس گرفتم باهاش همچین دادبلندی زدسرم که حالم بدشد واقعا صبح پ داده ببخش اشتباه کردموفلان بنظرتون چیکارکنم جوابشوبدم یانه؟(خیلیییییییی دوسش دارم شرایطش خوبه مشکلش فقط بچشه که البته من خیلی دوسش دارم)