ما یه خانواده چهار نفره ایم سه ماه میشه تو این خونه اومدیم وقتی از این خونه خوشم اومده بود و داشتم با صابخونه به توافق میرسیدم که صابخونه ازم پرسید چند نفر هستید گفتم چهار نفریم گفت ماشاءالله زیادم که هستی
به نظرم آدم خوب و منطقی ای میومد
اما تازه فهمیدم بر خلاف اون چیزی که نشون میده هستش
اون طبقه اول میشینه من طبقه سوم
چند روز پیش یه تابلو فرش خریدم هی با خودم دل دل کردم بزنم به دیوار یا نه آخه مستاجر قبلی جای سوراخ ساعتی که به دیوار زده بود رو پُر کرده بود منم از اونجا بود که فهمیدم صابخونه خیلی حساسه به خونه ش
خلاصه همین چهار ساعت پیش زنگ زدم بهش بگم که میخوام تابلومو بزنم به دیوار خیلی راحت گفت چی بگم والا میشه نزنی گفت چرا خریدی حالا هر خونه ای میری باید خونه رو سوراخ سوراخ کنی
خیلی مِن و مِن کرد آخرش با اِکراه گفت بزن ولی دفعه آخرت باشه
من گفتم ما مستاجرا وسایل داریم اما خُب خونه نداریم
خیلی حس بدی داشتم وقتی قطع کردم بهش اس زدم گفتم خانم فلانی پشیمون شدم تابلومو نمیزنم
دلم گرفت گریه کردم
دوباره بهش اس دادم خیلی ناراحت شدم ما مستاجرها دل نداریم