باور میکنی من اصلا نمیتونم حرف بزنم تو احوال پرسیم میمونم از بس ساکت بودم همیشه اسم افراد رو لشتباه میگم مثلا بجای زندایی میگم خاله جان بعد سریع عوضش میکنم زندایی جان بی سرزبون و ساکت خیلیا بامن حوصلشون سر میره
کنار جاریم اصلا اعتماد ب نفس ندارم فقط ی چیزایی میگم ک بخنده
وقتی حرف میزنم هزاردفه ب حرفم فکر میکنم