با مادر شوهرم رفتیم خونه ی خواهر شوهرم روز نشینی ساعت ۳ رفتیم تا ساعت ۵و نیم بعد من وقتی زنگ زدم شوهرم بیاد دنبالمون تازه خواهر شوهرم گفت وای پاشم یه چیز واسه شام درست کنم .ک من برگشتم گفتم ن اجی من شام نمیمونم ماهی گزاشتم بیرون ک درست کنم واسه شام (اینم بگم ک مادر شوهرم یه شهر دیگس اومده بود خونه ما ..تو این شهری ک هستیم جز من خواهر شوهر و برادر شوهرم هستن) گفت ن وایسید خب خییلی سرد گفتم ن اصلا ..