سلام
دو روز پیش شوهرم از سرکار اومد همه جی خوب بود بعد باهم ببخشید نزدیکی هم داشتیم خودش گفت یکم بخوابیم بعدش بریم بیرون منم گفتم باشه ساعت هعی میگذشت و این ریلکس اصلا به خودش نمیاورد که به من قول داده چند بارم گفتم پس کی میریم گفت خرم از پل گذشته بیخیال منم حرصم در اومد گفتم بازم که گیر میکنه برگشت گفت اونموقعه هم یه جیزی پیدا میکنم که خرت کنم منم خیلییییی عصبی شدم خیلییییی زیاد بعد هعی نگام میکرد میخندید اخر شب بود گفت اماده شو بریم بیرون منم گفتم نمیام اومد مثلا منت کشی من گفتم بهش برو عصبیم میزنمت نرفت منم مشت انداختم خورد به اونجاش و غش کرد بعد خیلیی عصبی شد تهدید هم کرد که امشبه رو مراقب خودت باش الانم قهر کرده و آشتی نمیکنه چی کنم من با این
