من شوهرم اطراف شهر یه کارگاه دارن دیروز دوست شوهرم که تو کارگاه با هم کار میکنن به شوهرمزنگ زد داشتن در مورد زنش که از عید قهر کرده صحبت میکردن که دوستش گفت کسی پیشته و شوهرم نگفت که من دارم حرفاشونو میشنوم بعد دوستش گفت امروز که رفتم ناس(یه نوع ماده مخدر) با موتور بخرم دوتا دختره رو دیدم گفتن مارو تا فلان جا برسون دور بوده نبرمشون ولی کارگاه میشد بیاریشون من از دیروز با شوهرم جنگ و دعوا
حالا شوهرم میگه به من چه اون چه غلطی میکنه من شوهرم ادم خوبیه ولی از دوستش خیلی میترسم چکار کنم همش دارم خود خوری می کنم