2737
2734

من توی زندگیم از خدای مهربون معجزه زیاد دیدم.بزرگترینش تیرماه امسال بود.من با دخترم خونه بودیم ما طبقه بالای خونه مادرشوهرم ساکن هستیم.دخترم ۶ ماهش بود و داشت با اسباب بازی هاش بازی میکرد و منم تو آشپزخونه مشغول شستن ظرف ها.یک لحظه شنیدم دخترم داره مدام پشت هم اوق میزنه.برگشتم نگاهش کردم نمیدونستم چیشده.دوییدم سمت دخترم بهش ک رسیدم دیدم یچیزی ته حلقشه.انگار که یچیزی از روی زمین برداشته و خورده.اون لحظه فکرم نرسید ک باید چیکار کنم.انگشتمو کردم تو دهن دخترم تا اون شئ رو دربیارم اما ناخودآگاه هولش دادم عقب تر😭اونجا بود ک دیدم دخترم نفسش رفت و سیاااااه شد.هول شده بودم دست و پاهام شل شده بود.فقط جیغ میزدم یا ابالفضل😭😭خیلی لحظه بدی بود  الان ک دربارش حرف میزنم اشکام میاد.خدایا دخترم کبود شده بود و نفس نمیتونس بکشه.دوییدم تو پله ها با جیغ شدیدی خواهرهمسرمو صدا زدم نفهمیدم اونا چجور اومدن بالا.پدرهمسرم بنده خدا زانو درد شدیدی داره و با عصا راه میره نفهمیدم چجور سه تا یکی پله ها رو طی کرد و خودشو رسوند بالا.دخترمو برگردون کردن کلی پشت کمرش زدن ولی از دخترم جز صدای خفیف ناله چیزی درنمیومد.زبونم لال بشه به حق علی گفتم دیانا....😭😭خدا اون روزو نیاره.پدرشوهرم خواهرشوهرمو بچه ب بغل هول داد تو پله ها گفت فقط برو بیمارستان هرچه زودتر.بمیرم برای طفلکم.من دیگه امیدی به زنده بودنش نداشتم و مدام تو سر خودم میزدم و جیغ میزدم.بردنش تو حیاط اون یکی خواهرهمسرم خودشو رسوند ب دخترم انگشتشو محکم فشار داد داخل گلو و مری و اون شئ ک هنوز نمیدونستم چی بود رو هول داد ب سمت معده و به لطف خدا و وساطت حضرت عباس  نفس دخترم برگشت و من بیهوش شدم و دیگه چیزی نفهمیدم تا سکانس بعدی ماجرا شروع شد....😭

خدایا دخترمو از شر رفلاکس و آلرژی نجات بده.برای محقق شدن آرزوم یدونه صلوات بفرستید😍

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

میشه برای منم دعا کنید معجزه ببینم اونی که منتظرشم😔🙏

من یه دختر لوس نازنازوعه مامانی ام🤪بدبخت مامانم چی میکشه از دست من🥺یه دختر که همه اتاقش صورتی و دنیای صورتی داره💟یه دخی که نوتلارو میشینه یه نفر کلشو میخوره😂یه دختر که هروز لاکشو تمدید میکنه💅یه دخی که هروز با لباس مجلسیاش با مامانش قر میدههه💃
2731

خواهرم افتاد از بلندی میفتاد میمرد دیگه دقیقا پیش  در زیر زمینمون می افتاد بابام پرید پایین گرفتش 

سهلابفضلک یاعزیز* واسه ظهوروسلامتی امام زمان صلوات ...اللهم صلی علی  موسی بن جعفر  ولی امرک الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى کُلِّ نِعْمَةٍ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ کُلِّ شَرٍّ وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ مِنْ کُلِّ ذَنْب‏
2738

منم دیدم ولی نمیتونم اون لحظه هارو توصیف کنم  الانم که یادم میاد گریم میگیره خداااااااااااااااااااااااااااایااااااااااا شکرت

ماهم خونه خریدیم یه خونه بزرگ دوخوابه یکیش ماله پسرام یه تخت اینور گذاشتم یه تخت هم اونور اتاق یکیشم مال خودمون 😍😍😍تو هال ۳تا فرش میخوره😍😍یه پنجره بزرگ هم داره یه حیاط بزرگ هم داره با یه باغچه کوچولو که توش گل کاشتم😍😍😍😍عاشق رویاممم

آره دیدم دکتر گفت خودمو پسرم احتمال زیاد هپاتیت داریم جالبه شوهرم گفت فدای سرت خرجتون میکنم اما مادرشوهرم میگفت احتمالا ازاولم داشتی به مانگفتی

خلاصه که برگ آزمایش بارداریمو نشون شوهرم دادم آخه پدر شوهرم هپاتیت داره خداروشکر بار سوم آزمایش دادیم گفتن منفیه فقط دوباره واکسنشو بزنید فقط نذر امامزاده یعقوب کردم که معجزه وار حل شد خداروشکر🌸

یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز