2733
2739
خیلی در زدم کف دستم سوخت زن نگهبون نیشگونم گرفت گفت بزن برو صیغه بودی مدت محرمیت تموم شد بزن برو دیگ ...

ی خلاصه کلی میدی تا اینجا 

اونایی ک صفحات اول بودن نمیدونن چ اتفاقایی افتاده


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

زن نگهبون دلش سوخت گفت به اقا میگم‌.خیلی عصبی بودم گفتم اینجوری نمیشه باید ابروشو ببرم حالم از همچی بهم میخورد چقد ما بی سوادا مظلومیم.برگشتم شهرستان پیش خاله جون که مادربزرگ اون بود دستشو کشیدم منو ببره خونه بچش که ابروی علیرضا رو ببرم با بدبختی اومد رفتیم شهر رسیدیم به یه خونه خیلی بزرگ.

میشه برای جابجایی و تعویض منزلم صلوات مهمونم کنین؟
زن نگهبون دلش سوخت گفت به اقا میگم‌.خیلی عصبی بودم گفتم اینجوری نمیشه باید ابروشو ببرم حالم از همچی ...

عزیزم میشه یه روز وقت بذاری ازاول داستان و بنویسی همشو یجا بذاری تو تاپیک بعد قفل کنی تاهمه بتونن بخونن؟ " اینجوری تیکه تیکه تاپیکاتم ک میترکه کسی متوجه نمیشه داستان چیشد 

2731
زن نگهبون دلش سوخت گفت به اقا میگم‌.خیلی عصبی بودم گفتم اینجوری نمیشه باید ابروشو ببرم حالم از همچی ...

عزیزم من تا صفحه ده خوندم میشه یه خلاصه مختصر بگی تا اینجا

                         من رو تو تاپیک های عکس و تاپیک های ترسناک تگ کنید😐                       
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
داغ ترین های تاپیک های امروز