بچه ها این خاطره مال خیلی سال پیشه
من آدم نسبتا مذهبی هستم
اینو تعریف میکنم هرکس برداشت خودشو بگه
به فال نیک
یا به فال بد
هرچی به دلتون افتاد بهم بگید اشکال نداره
من اولین بار که رفتم اربعین
با شوهرم.
خیلی خسته و کوفته رسیدیم کربلا
اسم موکب فاطمه الزهرا (س) بود
یه ساختمان نصفه کاره که ایرانیا (مال یه استان بودن یادم نیست چه استانی،) پول داده بودند که اونجا رو بسازن، نیمه کاره بود
حمام و دستشویی هم همینطور
چون ایرانی بود اونجا رو انتخاب کرده بودیم
ولی اصلا جای استراحت نبود بنظرم، حالا یادم نیست شایدم بخاطر خستگی راه من کم طاقت شده بودم
من خسته یه گوشه تکیه دادم
و
توی ذهنم این جملات رو به خودم گفتم :
مهمان امام حسین ع مهمان حضرت زهرا س ست
یعنی حضرت زهرا س جای بهتری نداشت از مهمانش پذیرایی کنه؟!
مطمئنا دارن، این ظاهر این ساختمونه، باطنش شاید شکل دیگه ای باشه
باشه، صبر میکنم (ته دلم دلخور بودم، چون هوا هم به شدت گرم بود و امکانات سرمایشی هم نبود، یجوری انگار طلبکار باشی و منت بذاری که وای من یکاری کردم براتون )
ما کوله هامون رو گذاشتیم داخل موکب رفتیم حرم امام حسین ع زیارت کردیم
نشستم زیارت نامه بخونم دوتا گنجشک روی فرش های حرم بودند، برام جالب بود
نگاهشون کردم، بعد زیارت نامه خواندم
موقع بیرون اومدن من یه پیرزن دیدم که گم شده بود، ایرانی بود
اسم موکب رو نمیدونست، میگفت با یه دختر جوانی اومده، شماره کفشداری و همه چی دست اون دختر بوده ولی آدرس موکب رو میگفت بلده
ما هم دلمون سوخت گفتیم کمکش کنیم
ما رفتیم و رفتیم، هی میگفت همینجاست، همینجاست
کلافه شده بودیم منو همسرم
اصلا موکب پیدا نمیشد،
میگفت اسمش جنه الزهراست
بلاخره بعد سه چهار ساعت ورودی کربلا موکب پیدا شد
کسایی که رفتن میدونن چقدر راهه
وقتی رسیدیم نماز مغرب شده بود
من عصبی بودم
شب همونجا موندیم
عجب جایی بود، توی شهر خاکی مثل کربلا یه پارک حصارکشی شده بود که ایران اونو گرفته بود و از تمام شهر هاکاروان اومده بود، پارکبان داشت و فوق العاده تمیز و سرسبز
چمن های تازه، درخت های بلند
اصلا چنین چیزی توی کربلا بعید بود، حتی از ورودی هم مشخص نبود داخلش
چادر های مرتب و شماره گذاری شده
اصلا جای قشنگ و عجیبی بود
راهمون خیلی دور بود که بخوایم برگردیم
من اون شب یه جا تونستم تو چادر هاپیدا کنم
یه خوابی دیدم
خواب دیدم یه خانمی اومد به من گفت : اینجا جای تو نیست
من تو عالم خواب به خانم کنار دستیم که دراز کشیده بود با استرس گفتم قبل از اینکه من بیام کسی اینجا بود؟! اینجا مال کسیه؟! وسیله ی کسی اینجا بود؟!
گفت نه
من برگشتم به اون خانم بگم که... (اینجا که کسی نبوده)
که بهم گفت : اینجا مال ماست، اون پرنده های تو حرم هم مال ما بود...
منتظر نظراتتون هستم