اولش گفت یه دختر ۱۷ ساله خیلی با عقل و شعور زن قاسم شده ب شوهرم
شوهرم ۳۲ من ۲۹
بش گفتم چن سالشه مدرکش چیه
گفت ۱۷
گفتم بچه ۱۷ساله از کجا میدونی باعقل و شعوریش که به شوهر من میگی
و اینکه من تنها زنی تو خانواده تونم که مدرک ارشد دارم جوایز المپیاد گرفتم کتاب نوشتم
شروع کرد داد و هوار دعوا با من و فحاشی
شوهرم اولش طرفش گرفت بعد اون گفت میخوام طلاق بگیرین.علی یا من یا خانومت انتخاب کن
منم بش گفتم ما طلاق نمیگیریم تلاش نکن هردفعه میای خونه مون بحث راه میندازی
و دوما .بگیریم هم دوباره ازدواج میکنیم
شوهرم هم همینو بش گفت با لبخند .و بعد عصبانی شد گفت اگه هر یک تون حرف بزنید میزنم تو دهنش