ن ادم ارومی هستم سرم به زندگی خودم گرمه درگیر واژه خواهر شوهر ومادر شوهر واین حرفا نیستم خداشاهده تاحالا هم برخورد زشتی نداشتم باهاشون اما یه خواهر شوهر دارم 40سالشه من 23 سالمه خیلی اعصابمو خورد میکنه میخواد توهمچی دخالت کنه متلک ریز میاندازه یک سره هروقت میبینتم اوایل اهمیتی نمیدادم الان دیگه داره ازحد میگزونه باپسرش دوتایی پسرش 4 ازمن کوچیک تره هروقت کمکی خواستن انجام دادم ازما پولدار ترن خودشو بالا میبینه یک سالونیمه عروسی کردم اومده خونم قابلمتو خراب کردی روکش بالشتو درست کن اینجای سفره کثیفه این ساده ترینشه پسرشم هی چرت وپرت میگه اسمشو میزارن شوخی امشب هم پسرش هزارتا حرف زد دایی مو بدبخت کردی فلان کردی زن نمیخواست مثلا به شوخی من سعی میکنم به شوخی جواب بدم نمیدونم چه حرفی زد من کفتم منو توباهم پیر میشیم من بمیرم دوسال بعدش تو میمیری خواهر شوهرم توپید بهم تو میخوای بمیری بمیر چه حرفیه //
خودمو کنترل کردم پانشم ولی دیگه بهم برخورده خیلی تقصیرخودمه رو دادم منم تاشب باکسی حرف نزدم خودشم فهمید هی اومد دربیاره از دلم اما واقعا هرچی کنترل میکنم بسه دیگه به شوهرم میگم جمعش کن میگه عزیزم من بگم دعوا بدی میشه خودت مثل خودش جواب بده هرجور دوست داری اگر یک کلمه حرف بزنم شوهرم خیلی فهمیدس هرازگاهی غر میزنم میگه گناه من چیه
من دانشجو تربیت معلم از نظرعلمی همچی بالاترم میخوام مث ادم با فرهنگ دهن به دهن نشم
شما بگید چیکارکنم؟