شوهرم بد دل بود، گیر میداد اینجا و اونجا نرو. از خونه خارج میشدم باید بهش گزارش میدادم. نمیذاشت دانشگاه تدریس کنم. با آرایش(خیلی کمرنگ) مشکل داشت. فقط و فقط باید چادر میپوشیدم و روسریم از چادرم نمیزد بیرون.
خانواده ش دخالت میکردن، لوس بار اومده بود.مجبورم کرده بود طبقه بالای خانواده ش زندگی کنم و با دخالت هاشون کنار بیام .ولی کاملا سالم بود و شغل و درآمد با کلاسی داشت.و اهل هیچ برنامه ای نبود.
ولی من نتونستم تحمل کنم.
الان شوهرم اصلا کار نداره، کجا میرم و کجا میآم. پوشش هم گیر نمیده، اخلاقش بیسته و هزاران حسن دیگه....
شوهرم اصلا براش مهم نبود و راحت قبول کرد چون یه انسان واقعیه. ولی یه خواستگار داشتم دکتر بود و مجرد. خیلی از من خوشش اومد ولی وقتی بهش گفتم؛ جبهه گرفت و گفت : حتی اگه خودم هم قبول کنم، خانواده م مطلقه بودن تو رو قبول نمیکنن. دکتر بود ولی فقر فرهنگی داشت. خداروشکر که اصلا نشد.
باید بدونی چه انتخابی داری، این خیلی مهمه. صحبت یک عمر زندگیه.
عزیزم شما اگه مجرد بودی و یه آقی مطلقه برای شما میومد اصلا اجازه خواستگاری بهش نمیدادید من که اجازه نمیدادم . پس فقر فرهنگی نیست . ناراحت نشو . بله درسته . اگه در ازدواج قبلیتون بودید الان فکر کنم صاحب خونه بودید ؟ اینا رو میگم که بدونیم هر زندگی یه بدی ها و خوبی هایی داره
پریسان گلی متولد 63 هستی ؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
