میگه ببین خواهرزدم چه قدر زرنگ بود تو ۲۱ سالگی عقد کرد با یا ادم معمولی
حالا الان بعد یه سال عمم به مامانم گفت همدیگرو شدید میخواستن 😭
خب بابای من فقط فکر میکنه دختر عمو پسرعمو بودن همینجوری رفتن سر خونه زندگی
یا یکی از دخترای فامیل بخاطر شوهرش چادری شد تازه پسره مستاجرش بود
خب من مطمینم اونا هم همو میخواستن😐
ولی بابام توقع داره سر جلسه ی ۴ ام خواستگاری کسی که اصلا نمیشناسمش بله رو بگم
اینم بگم قبلا کسیو که یه عقد ناموفق داشت خیلی شدید دوست داشتم
بخاطر دوست داشتن اون از همه چیه زندگی محرومم کردن حتی کار کردن
دیگه طاقتم تموم شده
۳۰ سالم شد
همش گوشه خونه افتادم ساکت
شاید باورتون نشه از یه دانشگاه خوب تو اروپا هم پذیرش دارم
ولی کیه که اجازه بده😐😐
مادرمم بخاطر من افسردگی گرفته یه وقت دلش به حالم میسوزه یه وقت منو مقصر همه مریضیش میدونه
دیگه نمیکشم بخدا
کاش میشد خودمو بکشم