ما یه ویلا داریم که همیشه یه صف طولانی از متقاضیان برا کلیدش دارن زنگ میزنن
4 هفته پیش خواهرم زنگ زده گفتم برادر شوهرم اونجاست
3 هفت پیش پدر مادر م رو بردم
2 هفته پیش خودمون کرونا گرفته بودیم قرار بود بریم
یه خواهر دیگم زنگ زده اجازه بدید ما اول بریم شما نرید ما کرونا میگیریم
ما هم یه هفته اسیر شدیم تا اونها برن و بیان
خواهر اولم ناراحت شده چرا به اونها کلید دادید به ما ن دادید
حالا خودمون هفت پیش رفتیم همسرم حالش بد شد یک شب موندیم برگشتیم
امشب برادر شوهرم قرار بره
همسرم میگه ما اونجا بودیم نرو
میگه اشکال نداره همه جا رو الکل میزنم
دستگیره درها و کابینتها و کمد دیواری ها رنگ طلایی و فروشنده گفت اصلا الکل نخور ه بهش
اینقدر با شوهرم دعوا کردم تو این یکماه از نفس افتادم
هر کس هم میره من بعدش باید برم گند کاریهاشون رو جمع کنم
خداااااا