پسره حسابدار بوده و تو چندتا شرکت کوچیک حسابداری هفتگی میکرده و تو بازار هم برای چند تا فروشگاه بزرگ حساب داری میکرده با حرف زبون بازی دل دختر و به دست میاره جوری که دختر منطقی عاقل عاشق و کشته مرده ی پسر میشه و بعد از چند وقت رفت آمد قرار مدار قرار براین میشه که بیاد خواستگاری