ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
همون دیگهمون 😐اکثر دعواهای زن شوهری اول سر همونه بعد مادرشوهر😁
اععععع تازه فهمیدم خیلی ذهن منحرف و خلاقی داری😂😂😂
دیدی که سخت نیست... تنها بدون من؟دیدی که صبح می شود... شب ها بدون من؟این نبض زندگی... بی وقفه می زند...! فرقی نمی کند... بامن...بدون من...!دیروز گرچه سخت... امروز هم گذشت... طوری نمی شود... فردا بدون من...!
من ترک میکنم تایپیکو میخوای اذیت کنی بکن اما من نیستم
یه بیداری دقیقا عین یه کابوس،مثل گشتن تو تاریکی و بی فانوس،میچرخم تو حباب انتظار تو،مثل ماهی و تنگ و وهم اقیانوس....زندگیم سوخت ...جسد آرزوهام مونده روی دستم...خوشبحالت زندگی کردی💔ولی من نه نتونستم😔
تعریقت مثل تاپیک زدنت قطره چکونیه فهمیدیم خا بقیه ش؟
طنازی و لوندی برای شوهرم بلد نیستم....هرگز با سیاست حرفمو ب کرسی ننشوندم..... روک تو چشاش نگاه کردمو گفتم .... ۸۰درصد حرفامم با دعوا پیش بردم چون یک زن بی سیاستم.... اما خط قرمزهایی دارم همیشه از رابطه بعنوان اهرم فشار خواسته هام استفاده نکردم چون حس کردم خودم بی ارزش میشم..... دوست دارم مادر بشم اما همش میگم اخه نمیشه ...اخه سخته.... اگر داستان زندگیمو خونده باشید میدونید سختیام برای چیه....میگم مادر نشم اما اگر خدا روزی خواست و شدم اون طوری برنامه بچینه که بچم مثل خودم تو سختی بزرگ نشه.... دوست ندارم بخاطر لذت بردن خودم و مادر شدنم فرشته ای رو اسیر کنم.... اونقدر به خدا و وجودش ایمان دارم که مطمئنم چند وقت دیگه پیام بدم و بگم خانمها 😍برای بیماری چشمهام یک درمان قطعی انجام شد و دیگه لازم نیست منتظر نابینا شدنم بشم.🤩🤩...بعد پیام بدم وای خدارو شکر ما یک خونه ی بزرگ با باغچه ای بزرگ خریدیم..😜..بعدم بگم مادر شدم.... ماشین خریدیم.......ووووووووو..... قول میدم همیشه توی لحظات خوشم بدون ترس از چشم زخم خوشیمو باهاتون درمیون بزارم...💖. عوضش شما هم برای آرزوهام خوشبختیم صلوات بفرستید..... که ایمان دارم خدا توی قلب تک تکتون هست و همتون دلهاتون پاکه 💞😘😘🥰
صبح خوابیده بودم بعد دیدم وسط پاهام یعنی رون پامو یکی نیشگون گرفت پشت به شوهرم خواب بودم بعد به شوهرم برگشتم گفتم تو بودی نیشگون گرفتی؟ گفت نه من رو پاهام پتو بود برای همینم شک ندارم انگار یه چیزی داخل پتو بود که اینکارو کرد حس نکردم چیزی دستشو ببره زیر پتو یا پتومو تکون بده برا همینم با تعجب از شهرم پرسیدم.رون پام خود به خود کبودی داره اما دلیلشو نمیدونم دقیقا همونجایی که کبود بود نیشگون گرفتع شد.خواب نبودم البته دیگه بیدار شده بودم از صدای پرنده خونمون
دیدی که سخت نیست... تنها بدون من؟دیدی که صبح می شود... شب ها بدون من؟این نبض زندگی... بی وقفه می زند...! فرقی نمی کند... بامن...بدون من...!دیروز گرچه سخت... امروز هم گذشت... طوری نمی شود... فردا بدون من...!