سلام دوستان خوبین یه مدتیه واقعا دیگه اعصاب ندارم خونواده من و هسرم یه،شهر دیگه هستن و ما یه شهر دیگه زندگی میکنیم تقریبا ماهی یه بار حتما میریم پیششون و ۱۰روز میمونیم،و اینم بماند که چقدر با دعوا و جروبحث انقد خونه خودم نبودم خسته شدم،فقط وفقط هم باعث و بانیشمادر شوهرم هست.
هر رووووز خدا ۹ صبح با هم یک ساعتتمام حرف میزنن واصراد عجیب که کی برمیگردین یعنی اصلانمیفهمه که چند روز پیش پیششون بودیم و اینهمه مرخصی رو نمیدن.
همسرمم قبلا اینجوری نبود ولی الان یه مدتیه خیلی پیگیر مادرشه وبه خاطر حرف مادرش چه کارها که نمیکنه که مرخصی بگیره هر ماه با دعوا مرخصی میگیره یعنی آخرش اخراجش میکنن مطمنم. حالا ما هفته پیش برگشتیم خونه خودمون من از اون روز آسایش ندارم هر روز و حتی روزی چند بااار میپرسن کی برمیگردی یه داداشش که یه شهر دیگست اون اومده و میگن باید بیای و ببینیش و میگنباید زودتد از ۱ آبان بیای.
پدر منم این هفته یعنی ۲۹ ام این ماه عمل دارن و به همشونم گفتم که مهمون دارم و میان خونه ما ولی کو گوش شنوا.... یعنی واقعا دارم دیوونه میشم چیکار کنم؟؟؟؟؟