اعصاب بی اخلاق نسبت ب خانواده دلش هیچی نیس ولی اعصابه دگ بد دهن خیلی بود هرروز دعوا سر پنیر حتی سر اب سرد
انقد ک بابام نمیومد خونه خسته میشد
بابام کار میکرد تو خونه هم سرکار
الانم پدرم کار میکنه تو خونه هم تحمل
الان داداشم با مادرم سه سال حرف نمیزنه حتی بهش حمله میکنه میزنه دسته شد نیس اعصاب شده داداشم بیس سالشه
میگه این زن مارو اعصاب روانی کرد همش جلو چشم ما دعوا دعوا بی احترامی میکه من بچم یاد میگیرم اعصاب ندارم درست میگه ولی زیادروی میکنه داداشم
مادرم خیلی دوتا پسراشو دوسداشت مخصوصا این داداشمو بخاطرش مارو میزد اخر سر آه ما گرفتش مادرمو
یادمه از ته دلم مجرد بودم گفتم خدا جواب کاراتو بده ک انقد مارو اذیت کردی بی دلیل
خواهرم طفلی مادرم وقتی تصادف کرد دستشوییش هم میگرف کلفت بود هجده سالش نشده بود میگف ترشیذی معتاد هم تورو نمیاد بگیره ای الان مادرم هرروز بخاطر پسرش ناراحته بددهنه پسرش عقده ی شده
من بخشیدم ولی ته دلم ناراحتم میدونم دست خودش نیس ولی مارم اعصاب کرد بی اراده کرد به محبت مردم زار بودم من فقط پدرم محبت میکرد الان مادرم بهتر شده اخلاقش یذره یذره