ما خیلی قسط و قرض داشتیم
ولی شرکت شوهرم یه آپارتمان برای سه روز داد بهمون بریم مشهد
ما با قطار رفتیم
مادرشوهرم بیشعور و بی عقلم پا شده بود بدون اینکه به ما بگه اومده بود مشهد تو حرم بودیم که زنگ زد گفت منم حرمم میخوام بیام پیش شما جا ندارم
واااااای به حد مرگ عصبی شدم
چون سال به دوازده ماه مشهد و کرمان و شمال بود آویزون این و اون
مجرد بود( جدا شده بود)
خلاصه زهرمارم کرد اون ماه عسل
اولین دعوای وحشتناک من و شوهرم بود
من لج کردم گفتم بیاریش من برگشتم تهران
اونم هرچی به مامانش میگفت بیا برات هتل بگیرم قبول نمیکرد
( حالا ما خودمونم هتل نرفته بودیما)
خلاصه نذاشتم بیاد
ولی هنوز اسم ماه عسل میاد چهارستون بدنم میلرزه