ما وقتی عقد بودیم هیچ وقت شوهرم ازم رابطه کامل نمی خواست منم از دوستام میشنیدم که رابطه دارن یه بار که دیگه خجالتم ازش کم شده بود ازش پرسیدم دلیلشو گف احتیاط کنیم بهتره ما یه دختر عمو داریم که بعد از ۳۰ سال پیدا شد منم کنجکاو شدم ببینم ماجرا چی بوده فهمیدم عموی شوهرم موقعی که عقد بودن خانمش باردار میشه و چون روستا زندگی میکردن خانمش پنج ماهه بوده که فهمیدن بارداره موقعیت عروسی هم نداشتن خانمشو فراری میده که از عروسی خلاص بشن سه چهار ماه بعد از اینکه رفته بودن سر خونه زندگی موقع زایمان خانمش میشه مادر شوهرم میگف صبح پاشدن رفتن شهر میگف ما فهمیدیم دارن میرن زایمان ولی جرئت نمیکردیم چیزی بگیم اون موقع این کار خیلی خیلی بد بود برا مردم گفتیم خدایا میرن بچه رو چیکار کنن میگف بالاخره غروب اومدن ولی بچه رو با خودشون نیاورده بودن جرئت نکردیم بپرسیم بچه چی شد همه توی یه حیاط بزرگ زندگی میکردیم و هر کسی گوشه حیاط دوتا اتاق داشت پدرشوهرمون هم فوت کرده بود ، ماجرا رو پیگیری نکردیم و ماجرا به فراموشی سپرده شد بالاخره بعد از ۳۰ - ۳۵ سال بعد یه دختر اومده بود خونه یکی از عموهاش گفته بود من دختر شمام اینا هم پیگیری کردن دیدن دختره با خودش یه دست نوشته داره که پدرش اون موقع که بچه به دنیا اومده توی بیمارستان بچه رو داده به یه بنده خدایی و اسم آدرس داده گفته هر وقت بچه رو نخواستین بیارین بدین این دختر هم ۳۰ سال نمیدونسته با پدر مادر واقعیش زندگی نمیکنه تا اینکه طی یه ماجرایی فهمیده پدر مادر واقعیش نیستند و پیگیری کرده و پدر مادر واقعیشو پیدا کرده کلی براش طلا خریدن پدر شوهر من و بقیه عموها و دایی ها جمع شدن رفتن خونه دختر کلی بهش رسیدگی میکردن الان هم میاد میره خونه پدر مادرش انقد شبیه خواهر کوچکتره که نگو
شاید بعضیا باور نکنن ولی اون موقع از این اتفاقها می افتاد کاش فرهنگ جامعه انقد خوب باشه این اتفاقها نیفته یا کسی خدای نکرده بچه شو سقط نکنه ، جوانها هم کمی پایبند به آداب و رسوم باشن که شاهد اتفاقهای تلخ نباشیم
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
منم یه همچنین داستانی شنیدم توی روستا بودن براشون عیب بوده میرن بیمارستان سقط کنن که یه نفرکه بچه دار نمیشن میگن بدین به ما ما شناسنامه هامون میاریم بچه به اسم ما باشه به اهالی روستاتون بگین غده زده بوده تو شکمش،الان دختر 28سالشه فک کنم خبرنداره از اینکه پدرمادر واقعیش نیستن
از وقتی دلمون خواست یه فرشته خدایی به دلمون بیاره.هرروز هر ثانیه رو لحظه ب لحظه انتظار کشیدم ماه اول ماه دوم ماه سوم ماه چهارم .....یه روز عقب مینداختم ذوق مرگ یه هفته قبل پریودی استرس روز شماری میکردم اما الان ریلکس ........به مرحله ای رسیدم که فقط ریلکسم خودمم همیشه میگفتم مگه میشه کسی ریلکس باشه.دقیقا 16روزه عقب انداختم بی بی چک منفی با چه ذوقی گفتم شاید بی بی منفیه برم ازمایش ... ازمایش دادم منفیه برام مهم نیست به این حرف رسیدم که خدا میگه من به موقعه نی نی تو دلت میزارم پس اگر پریود شدی گریه نکن یا اگر عقب انداختی خوشحال نباش تا من نخوام نمیشه
یه داستان واقعی خوندم دختره خیلی با خدا قران خوان بوده بنده خدا 13سالگی شکمش میاد بالا هرچی برادر پدرمادرش کتکش میزنن میگه من با کسی نبودم دائم با کمربند سیخ داغ میزدنش ولی از اون انگار از خانوادش اصرار که کی تو رو حامله کرده 9ماه میشه شکمش بزرگ بزرگ تر میشه بازم میگفته باکسی نبود تا اینکه میشه یکسال همسایه هامیگن چقد اینو میزنید اگر بچه بود باید 9ماهه دنیا می اومد میبرنش بیمارستان غده4کیلویی تو شکمش بوده دیگه میره پیش مادربزرگش درس میخونه دانشگاه قبول میشه با یه استاد امریکایی ازدواج میکنه الانم تو امریکا رئیس یه پژوهشکده هست
از وقتی دلمون خواست یه فرشته خدایی به دلمون بیاره.هرروز هر ثانیه رو لحظه ب لحظه انتظار کشیدم ماه اول ماه دوم ماه سوم ماه چهارم .....یه روز عقب مینداختم ذوق مرگ یه هفته قبل پریودی استرس روز شماری میکردم اما الان ریلکس ........به مرحله ای رسیدم که فقط ریلکسم خودمم همیشه میگفتم مگه میشه کسی ریلکس باشه.دقیقا 16روزه عقب انداختم بی بی چک منفی با چه ذوقی گفتم شاید بی بی منفیه برم ازمایش ... ازمایش دادم منفیه برام مهم نیست به این حرف رسیدم که خدا میگه من به موقعه نی نی تو دلت میزارم پس اگر پریود شدی گریه نکن یا اگر عقب انداختی خوشحال نباش تا من نخوام نمیشه