بعد از چندماه به اصرار شوهرم انلاین گرفتن بچمو ببیینن بعدش تا میخواست مثلا قربون صدقش بره دختر خواهرشوهرم اومد پیشش حرفشو عوض کرد گفت قربونه فلانی بریم... یعنی اون... کلا از ترسش طرف بچه من نمیان . حالم بهم میخوره از این کارشون دفعه اولشون نیست همیشه همینجورین... حالا بچه منو از وقتی به دنیا اومده ندیدنش فقط لایو میبیننش .. اما اون پیششون بزرگ شده تازه اون 10 سالشه دختر من یه سالش .. خوب بگو وقتی مثل سگ میترسین چرا میخواین ببینینش؟!
والا ما یادمونه کوچیک بودن پسر دایی دختر خاله و .. که تازه به دنیا میومدن جون ما جون همه واسشون در م ...
عزیزم داری ما بدبختا رو با این هیولاها مقایسه میکنی؟😂والا دختر منم نه سال و نیمشه.درظاهر نی نی دوست داره و ذوق میکنه برا بجه ها.ولی تو رفتارش حسودی مشهوده.
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
اینو حق داری کادو که میتونن بیارن براش ولش کن اصلا اهمیت نده فرق گذاشتن بین بچها خیلی بده
والا خیلی جیگرم میسوزه که از وقتی به دنیا اومده هیچی بهش ندادن همین یه نوه پسری هم دارن.. کاری به ارزش مالیش ندارما ولی خوب هر چی هم باشه ادم دلش نمیخواد با بچش ایجوری رفتار بشه.. هر کاری مکینم دماغ درازشونو از زندگیم بکشن بیرون حریف نمیشم
پس اشتباه از خودتنه که باز در تماسین دیگه چطور بگن نمی خانتون سری بعدم اگر گقتن رک بگو دیگه از ما هم ...
والا منه اشغال دیگه خودمو جر دادم با اینا کات کنم نه حرف میزنم باهاشون نه جوابشونو میدم همشونم تو گوشی شوهرم بلاک کردم باز با یه شماره دیگه زنگ میزنن به شوهرم اینم تحریک میشه.. باید جلو شوهرمو بگیرم دیگه نمیدونم چیکار کنم
بیخیال باش اهمیت نده به نظرم بلاکشون هم نکن فقط کم اهمیت باش شوهرت زنده باشه خانواده شوهر منم به دخترشون خیییلی بیشتر اهمیت میدن ولی من بزام مهم نیست منم میگم خانواده خودم باید بهم اهمیت بدن ...
طنازی و لوندی برای شوهرم بلد نیستم....هرگز با سیاست حرفمو ب کرسی ننشوندم..... روک تو چشاش نگاه کردمو گفتم .... ۸۰درصد حرفامم با دعوا پیش بردم چون یک زن بی سیاستم.... اما خط قرمزهایی دارم همیشه از رابطه بعنوان اهرم فشار خواسته هام استفاده نکردم چون حس کردم خودم بی ارزش میشم..... دوست دارم مادر بشم اما همش میگم اخه نمیشه ...اخه سخته.... اگر داستان زندگیمو خونده باشید میدونید سختیام برای چیه....میگم مادر نشم اما اگر خدا روزی خواست و شدم اون طوری برنامه بچینه که بچم مثل خودم تو سختی بزرگ نشه.... دوست ندارم بخاطر لذت بردن خودم و مادر شدنم فرشته ای رو اسیر کنم.... اونقدر به خدا و وجودش ایمان دارم که مطمئنم چند وقت دیگه پیام بدم و بگم خانمها 😍برای بیماری چشمهام یک درمان قطعی انجام شد و دیگه لازم نیست منتظر نابینا شدنم بشم.🤩🤩...بعد پیام بدم وای خدارو شکر ما یک خونه ی بزرگ با باغچه ای بزرگ خریدیم..😜..بعدم بگم مادر شدم.... ماشین خریدیم.......ووووووووو..... قول میدم همیشه توی لحظات خوشم بدون ترس از چشم زخم خوشیمو باهاتون درمیون بزارم...💖. عوضش شما هم برای آرزوهام خوشبختیم صلوات بفرستید..... که ایمان دارم خدا توی قلب تک تکتون هست و همتون دلهاتون پاکه 💞😘😘🥰