2737
2739

سلام دوستان چند ماهی هست عروسی کردیم. از روز اول که رفتیم سر خونه زندگیمون همسرم به شدت وابستگیش به مادرش رو نشون داد. حالا این بحث ها به کنار. همسرم میگه هر روز بریم خونه مادرم اینا. بعضی شبا اونجا بخوابیم. مادرش هم میگه ما روز اول با پسرم قرار گذاشتیم هر شب بیاید خونه من. تا امروز با چنگ و دندون و با دعوا با محبت هر جوری بگی همسرم رو راضی کردم که هر شب نریم خونشون. که شب هیچ جا نخوابیم اما میدونم و میبینم که خیلی ناراضی و ناراحته از این موضوع. بحث اینه که هر وقت میریم خونشون اکثرا غذای مونده جلومون میزارن ( مادر همسرم میگه من این کار رو میکنم که فردا توقع نشه). موضوع دیگه اینه که وقتی زیادی باهاشون رفت و آمد میشه توی بسیاری از مسایل دخالت می کنن و طرز فکر مادرشون این هستش که باید امور زندگیتون دست من باشه. در جریان همه چیز زندگیمون هست. منم زبون دارم اما دارم میبینم که همسرم گرایشش به خانوادش بیشتر میشه. راستش مادرش انقدر در حقم بدی کرده که اصلا دلم صاف نمیشه باهاش که بخوام قاطی شم باهاشون. هر بارم قاطی شدم چنان در مسائل شخصی خودم و خانوادم نفوذ کرد و با وقاحت سوالاتی پرسید که موندم چی بگم اما جلوی پسرش انقدر محبت میکنه که شوهرم میگه تو بدی. دوستان بگین چیکار کنم همش برم خونه مادرشوهرم؟ شبا اونجا بخوابم؟ آخه پس کی زندگی کنیم

وای منم همین مشکلات با مادرشوهرم دارم هیچ دلم باهاش صاف نمیشه و وقتی هم صاف بشه دقیقا قشنگ پشیمونم میکنه ...

باز خوبه برا تو میگه بریم اونجا برا من برعکسه خونشون راه نمیدن (کلا اونجا باشیم مگر مهمون خاص داشته باشن شام درست نمیکنن) اونوقت همش دوست دارن خونه ما باشن اینجا بمونن بخوابن 

خسته شدم 

 به خدا❤ ایمان دارم " حتی اگر سکوت کرده باشد.... 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم اوایل ازدواج خونه خودمون خوابمون نمیبرد فک کنم یک شب بعد از عروسی خونه مادرشوهذم بودیم شوهرم گفت همینجا میخابیم منم گفتم زشته عکس العمل نشون بدم.شب بعدش رفتیم مادرزن سلام برگشتنی گفت میریم خونه مامان اینا میخابیم. مامانشم تو ماشین بود

به بهونه وسایل رو چیدن تو یخچال گفتم بریم خونه بعدم یواش گفتم من نمیام اونجا.

و همون شبم باش اتمام حجت کردم ک اگ قرار بود شبا اونجا بخابیم دیگه چه عروسی کردینی داشتیم و چه خونه جدایی داشتیم؟(خونه مادرش اینا پیش هم نمیخوابیم)

بعد از اون خیلی محبت کردم بهش.خودمم چون تنها بودم شبا اکثرا واسه شام اونجا بودیم. بعد شد یه شب درمیون. الان شده هفته ۱ یا دوبار اگ اونم دوس داشتم میرم.

خانواته شوهرم خوبن ولی رفت و آمد زیاد جالب نیس

2731

فقط مشاوره کارت رو حل میکنه. 

اما تجربه خودم بهیچ عنوان کوتاه نیا. همسرت عادت میکنه به هیچ عنوان به مادرش رو نده. و جواب حرفهاش روبهش بده  اما حتی یک کلام به همسرت انتقال نده. 

به هیچ وجه بهش نگو چون خانواده ات هست من نپیام ولی برنامه داشته باش برای خودت. مهمون دعوت کن.  درس بخون. کلاس برو . 

هر از گاهی که میرید غذا درست کن ببر. از کارهای خودت نعریف کن. تا یه کار خوبی برا خانواده اش کردی دو سه دفعه به صورت تعریف اعلام کن. 

اصلا به هیچ وجه اون رو در مقابل مادرش قرار نده که نتیجه عکس میده  . از ارزوهای خودت بگو. از مرد ایده الت بگو.از برنامه هات بگو. به هیچ وجه به مادرش رو نده ولی اصلا با بدی هم جلو همسرت چیزی نگو. شوهرت هم نیست به مادرش محل نده

عضو گروه رز قرمز هستم. وزن شروع ۸۸.۴۰۰. تاریخ شروع، ۱۰/۸/۱۴۰۰. هدف اول.۸۰‌  هدف دوم. ۷۵. هدف سوم۷۰. هدف چهارم. ۶۵.  وزن فعلی. ۸۸.۴۰۰

عزیزم چرا قبل ازدواج درباره این مسایل صحبت نمیکنید و بین خودتون حلش نمیکنین؟؟؟؟قابل توجه خانما لطفا قبل ازدواج تمام مسایل رو بین خودتون حل کنید بعد بله بگید چطور اخلاقش و نفهمیدی عزیزم؟؟؟

به شوهرت بگو هر وقت مامانت از شیر و پوشک گرفتت می اومدی زن می گرفتی یعنی چی آخه متنفرم از ...

همسرم خودش خیلی خوبه. اما مادرش رگ خوابش رو بلده. خودش رو به مریضی میزنه و اولین قطره اشکی که بریزه همسرم براش میمیره و زنده میشه. بارها منو آزرد همسرمم ازش پرسید اما سریع یک قطره اشک میریزه میگه من این کار رو نکردم و همسرم برمیگرده بهم میگه تو بدی مادرم میگه این کار رو نکرده

عزیزم چرا قبل ازدواج درباره این مسایل صحبت نمیکنید و بین خودتون حلش نمیکنین؟؟؟؟قابل توجه خانما لطفا ...

باورتون نمیشه بی نهایت دوران آشنایی و عقد خوب و ایده آل بود. شب اولی که رفتیم خونمون اخلاقش کاملا عوض شد. عزیزم مشاوره هم بری میگه تا زیر یک سقف نرید هیچ چیز قطعی نشون داده نمیشه. همسرم الان چیزی کم نمیزاره اما اگه ی نمک برا من بخره عینش رو برای مادرش میخره

2738

من که خواهرشوهرم یه ماهه خونمه قهر اومده .دیگه با بچه هام درگیره که بچه هات بی ادبن وفلان😐درحالی که همش سرشون تو مشق ونقاشی کشیدن وکارتون دیدنه موقع بازیشون میشه میگه بی ادبن بماند که دلمو خون کرد با طعنه هاش هیچی نمیگم با خوشرویی ازش پذیرایی میکنم درنبود شوهرم  خیلی میرنجونه باحرفاش منو ولی موقعی که شوهرم خونست  کلا اون چهره خوبشو نشون میده.منم به شوهرم چیزی نمیگم که مبادا دلخوری پیش بیاد ولی دیشب بعد ۱۴ سال زندگی مشتر ک سرم داد کشید که هنوز توشوکم اونم چی بخاطر یه حرف خواهرش که برعکس موضوع رو برای شوهرم گفت 😐برای اولین بار با شوهرم قهرم اونم شوهر مهربونی که ازگل نازکتر بهم چیزی نمیگفت.بلاخره زهر خواهرشوبرای منم ریخته شد😑

تیکر رسیدن به هدفم.....  سرشانه خدا بگذار تا قصه عشق را چنان زیبا بخواندکه نه از دوزخ بترسی و نه از بهشت به رقص درآیی قصه عشق تنها “انسان” بودن ماست . . .🙏🏻❤️....همه دنیام دوقلوهام😍
فقط مشاوره کارت رو حل میکنه.  اما تجربه خودم بهیچ عنوان کوتاه نیا. همسرت عادت میکنه به هیچ عنو ...

تا شوهرم بیاد همه چیز رو بهش انتقال میده. برای همین یاد گرفتم بدون شوهرم هیچ وقت باهاشون تنها نباشم

فقط مشاوره کارت رو حل میکنه.  اما تجربه خودم بهیچ عنوان کوتاه نیا. همسرت عادت میکنه به هیچ عنو ...

نمیدونم اینطور مادرا چرا برای پسراشون زن میگیرن. خوب پسرت رو برای خودت نگه دار چرا جوونی یکی دیگه رو میسوزونی

تا شوهرم بیاد همه چیز رو بهش انتقال میده. برای همین یاد گرفتم بدون شوهرم هیچ وقت باهاشون تنها نباشم

اصلا اهمیت نده  وقتی چیزی به شوهرت گفت مثل مادرش با تعجب انکار کن. بعد هم نمیخوای با مادرش کنی  .فقط جواب حرفی که زد رو بده. همین. 

من باهاشون تو یه ساختمونم. مادرشوهرم حتی برای فلفل و نمک خونمون تصمیم میگیره. 

الان هفت ساله. فقط با مشاوره یاد گرفتم چطور همسرم رو کنار خودم بیارم. اون رو گذاشتم کنار  .اصلا برام مهم نیست چی فکر میکنه

عضو گروه رز قرمز هستم. وزن شروع ۸۸.۴۰۰. تاریخ شروع، ۱۰/۸/۱۴۰۰. هدف اول.۸۰‌  هدف دوم. ۷۵. هدف سوم۷۰. هدف چهارم. ۶۵.  وزن فعلی. ۸۸.۴۰۰

عزیزم همسر منم تک پسر بود و بشدت وابسته،شرایطی که شما تعریف میکنین اوایل زندگیمون بود روبروز بدتر میشد،طوری که همسرمو مجبور کردن خونشو به نام مادرش بزنه،تو اولین فرصت برو مشاوره،من فقط با مشاوره تونستم زندگیمو نجات بدم

📌وقتی به داشتن اعتماد بنفس عادت نداشته باشی اعتماد بنفس بنظرت نوعی مغرور بودنه📌وقتی همیشه منفعل بودی قاطع بودن مثل خشونت به نظرت میاد📌وقتی عادت نکردی نیازهات فراهم بشه اولویت دادن به خودت برات مثل خودخواهیه📌اینو گفتم که بدونی دایره ی امن تو همیشه معیار خوبی برای رفتارت نیست
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687