سلام دوستان من 33 سالم هست و 5 سال عروسی کردم یه بچه 3 ساله دارم مدتیه احساس میکنم دیگه شوهرمو دوست ندارم همه اش دارم قیافه اش رو با بقیه مقایسه میکنم خیلی مهربونه ولی اصلا ابراز علاقه بلد نیست تو رابطه جنسیم سرد هست و نمیتونه من رو ارضا کنه در صورتی که من همیشه دوست داشتم شوهرم یه مرد هات و شوخ و شاد باشه بر عکس ایشون سرد و ساکت هستند و اصلا بلد نیست ابراز علاقه کنه چکار کنم دوست ندارم زندگیم بهم بریزه اصلا اهل جدا شدن و خیانت این حرفام نیستم.
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
نه عزیزم تازه یادم نیفتاده متاسفانه از همون اول فهمیدم ولی چون خانواده سنتی دارم و بخاطر نوع تربیتم روم نمیشود به کسی بگم و اگرم میگفتم همه منو به دید بد نگاه میکردن من تو یه شهرستان کوچیک زندگی میکنم که سرد بودن مرد دلیلی محکمی برای جدایی نیست..
مردا همشون ریپ.میزنن یکی از اونور بوم افتاده یکی از اینور زندگیا خسته کننده شده
یه روزی تو بچگیامون رفتیم تو کوچه با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدانیم آخرین بار بوده 😢 کی فکرشو میکرد یه روزی با آدمهایی حرف بزنیم که شاید تا آخر عمرمون حتی نبینیمشون😍 ستاره مامان کیوانم🐣ستی 77سابقم
چون این رابطه یک مهارت هست نه کار و این مهارت باید دوسویه باشه که ممکنه کسی مهارت داشته باشه و طرف دیگه نه ولی متاسفانه در فرهنگ ما نمیشه راحت در مورد این مهارتها حرف زد
خب همینارو بهش بگو..مشاوره قبل ازدواج میگه..هروقت نیازشد بشینید هردو روی کاغذ خواسته ها و نیازهاتونو بنویسید..و بعد برگه هارو بهم بدید..زندگی رفرش میشه
وقتی شوهرت نمیدونه چی میخوای..علم غیب نداره که..
بسان رود که در نشیب دره سر به سنگ ميزند رونده باش ... اميد هيچ معجزي ز مرده نيست زنده باش.
احتمالا همسرتون یه فرد درون گراست و شما برون گرا ولی به نظرم با نظرات غیر کارشناسی کاری نکن برو پیش یک مشاور و مشکلت رو حل کن و اینکه سن شما هم عامل مهمی در این ماجراست معمولا خانم ها در سن شما به عشق و روابط گرمی خیلی نیاز دارن چون اوج تمایلات معمولا در همین سن هاست که الان شما دارید
خب شوهرتو ب وجد بیار براش لباسای خوشگل بپوش تو اتاق خوابتون خوشگل کن خودتو ارایش کن چ میدونم ازاین ک ...
من خیلی احساساتی و رومانتیک هستم بخدا تو خونه اونقد به خودم می رسم که یبار جاریم سر زده اومد خونه فکر کرد میخوام برم مهمونی جایی... هیچی براش کم نذاشتم و نمیذارم بارها بهش گفتم دوست دارم بهم ابراز علاقه کنی ولی فقط بهم میخنده و بنظرش مسخره میاد من یه دختر شاد و شیطون بودم که کل دانشکده رو بهم میریخت ولی حالا تبدیل شدم به یه موجود پر از حسرت