سلام به همه
تو تاپیک قبلی گفتم که بیرق خونمون افتاده و مامانم میگه خبر بدی میشنویم توی این دوهفته همش خبر بد شنیدم دوتا خبری که خیلی متاسفم کرد خبر مرگ عمه مامانم بود که خیلی دلم به حالش میسوخت
خبر دوم اینکه پدربزرگم براای بار دوم سکته مغزی کرد سری اول که سکته کرد بعد یه هفته بردنش دکتر به خاطر همین رفته بود توی کما و دکترا جوابش کردن
اما خداروشکر بعد چند هفته به هوش اومد اما حافظه شو از دست داد
به زور حافظه رو برگردوندیم من هروقت میرفتم خونشون همش باهاش حرف زدن تمرین میکردم خدایی خیلی راه افتاده بود مطمینم یه سال دیگه کار میکردم تا60 درصد مثل قبل میشد. سال 95 سکته کرد امسالم همینطور
همه دست به دست هم دادن تا این بیچاره رو دق بدن همه دارن مال و اموالشون وغارت میکنن یه چیز بگم من مامانم اصالتن ترک هستن و خونواده پدری مامانم قم میشینن برای همین ما سال به سال میریم بابامم از ی طرف شکاک شده و نمیزاره تو حیاطم بریم
تروخدا کسی ذکری چیزی نمیدونه
خداشاهده خالم سرطان گرفت دکترا جوابش کردن نزاشت بریم
مامان بزرگم خونریزی معده وریوی کرد نزاشت بریم
الانم که بابابزگم اینجور شده میگه مامانت و شاید بفرستم اما تو حق نداری بری
مگه من دل ندارم؟ همش بهم میگه تو حق نداری جایی بری
تروخدا اگه دعایی دعانویسی خوبی و یا ذکری بلدید بهم بگید