به بچه هامون یاد دادیم وقتی ما تو اتاقیم نباید صدامون کنن و در بزنن.باید کارتون نگاه کنن تا ما خودمو ...
چ بچه های خوبی 😂😂😂😂
دیدی که سخت نیست تنها بدون من...دیدی که صبح میشود شبها بدون من...این نبض زدگی بی وقفه میزند...فرقی نمیکند با من! بدون من...دیروز گرچه سخت امروز هم گذشت طوری نمیشود فردا بدون من
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
ما تو ایران مشکل داریم خواهر زاده شوهر من چند ساله از ایران رفته دو تا بچه داره یکی یک سال و یکی ۴ سال اومده بود ایران پسرش خیلی هم شیطون بود ساعت ۸ خواب بود مهمانی هم میخواست بره میگفت بچم بخوابه بعد تو خونش هم گفت دوربین داره اتاق بچه میخوابن ۸ شب ما میریم بیرون با گوشی کنترلشون میکنم گفت ساعت ۷ صبح هم بیدار میشه بچم بازی میکنه خودش تا من بیدار شم
زنی را میشناسم من،که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن،درون اشپزخانه،سرود عشق میخواند…نگاهش ساده و تنهاست،صدایش خسته و محزون،امیدش در ته فرداست………زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه،ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟……زنی با تار تنهایی لباس تور میبافد،زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند………زنی را میشناسم من که میمیرد ز یک تحقیر ،ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر……زنی با فقر می سازد،زنی با اشک میخوابد،زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند…زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را، ز مردم میکند مخفی ،که یکباره نگویندش چه بدبختی،چه بدبختی……زنی را میشناسم من که شعرش بوی غم دارد،ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد… تقدیم به بانوان سرزمینم که هرکدام در پس لبخندشان،غمی پنهان دارند…به امید روزی که تمام زنان و دختران این مرز و بوم شاد و آزاد باشند😔
چه عالی بعدکه خوابیدن دوباره شما تلوزیون روشن میکنین یا مثلا باهم چایی بخورین حرف بزنین اینا یانه&n ...
نه تلویزیون که نمیشه این وقت شب تو اپارتمان
ولی با گوشی فیلم میبینیم دوتایی
خوراکی میارم تو تخت میخوریم حرف میزنیم
دیگه اینا خلوت کردن مائه با دوتا بچه🤷🏻♀️😅
زنی را میشناسم من،که در یک گوشه ی خانه،میان شستن و پختن،درون اشپزخانه،سرود عشق میخواند…نگاهش ساده و تنهاست،صدایش خسته و محزون،امیدش در ته فرداست………زنی هم زیر لب گوید گریزانم از این خانه،ولی از خود چنین پرسد:چه کس موهای طفلم را پس از من میزند شانه؟……زنی با تار تنهایی لباس تور میبافد،زنی در کنج تاریکی نماز نور میخواند………زنی را میشناسم من که میمیرد ز یک تحقیر ،ولی آواز میخواند که این است بازی تقدیر……زنی با فقر می سازد،زنی با اشک میخوابد،زنی با حسرت و حیرت گناهش را نمیداند…زنی واریس پایش را زنی درد نهانش را، ز مردم میکند مخفی ،که یکباره نگویندش چه بدبختی،چه بدبختی……زنی را میشناسم من که شعرش بوی غم دارد،ولی میخندد و گوید که دنیا پیچ و خم دارد… تقدیم به بانوان سرزمینم که هرکدام در پس لبخندشان،غمی پنهان دارند…به امید روزی که تمام زنان و دختران این مرز و بوم شاد و آزاد باشند😔