اخییی عزییییزم چی بگم والا ما که ندیدیم قطعا هم خشگلی دیگه ای نظر خودت 😊😅
میگم عزیزم شما که به قول خودت انقدر چشم رنگی و خشگلی همیشه ام میگی بهش فحر میفروشم و هرکسی نصیبش نمیشه چشم رنگی بودن هرکی چشم رنگی نباشه قشنگ نیستو خلاصه همه رو بخاطر چشم رنگی نبودن مسخره میکنی اگر واقعا اینطوره پس چرا انقد ازخودت تعریف میکنی گلم اینهمه حقارت و عقده از کجا میاد گلم؟؟؟؟یعنی کسی نبوده تا حالا ازت یه تعریف خشک و خالی کنه که شما اینجوری عقده نشه برات گلم ؟😯😯😕
چقدربرام عجیبه این حرفاتون
چون معتقدم کسی که واقعا خشگله 😍نه عقده داره نه خودپسنده و دل بقیه رو میشکنه ☺
میدونی چراچون انقدرازش تعریف کردن اشباع شده دیگه و نیازی نیس مثل اینجودی خودشو خارو خفیف کنه به زمین و آسمون چنگ بزنه توحلق همه فروکنه😆😆😆😆
ما ام یه بنده خدایی تو اشناهامون بود هیچکس ازشون یه بارم تعریف نکرده بود این بنده خدا هرجا میشست میگفت من چشم رنگیموووو منو از بقیه بیشتر تحویل بگیرید 😐حالا شوخی و جدیش بماند کاربه سادگیش هم ندارم ولی خیلی سوژه بود واقعااا مثلا میخواست فخر بفروشه دیگه به بی نصیبا😂😂😂😂😂😂😅😅😅😅😑
هرجا میشست هم همینو میگفتا
یهو میدیم همه ساکت شدن اینجوری😐
و تک تک تو افق محو میشدن 😑😕😲😲😲😲😲😲 بعد میفهمیریم بله باز شیرین کاری کرده 😲😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂 شخصا دلم بهش میسوخت خیلی گناه داشت بنده خدا یه سری باهاش صحبت کردم باهام دردودل میکرد میدونی چی گفت ؟ بهم گفت چون همیشه تو بچگی و سن بلوغ و دبیرستان همه مسخرش میکرون میگفتن چشاش رنگ آب بینی بزه شبیه میته تازه از قبر دراومدس خیلی شیتو بی رنگ و روئه این بنده خدا هم براش شدیدا عقده شده بود دست به این کار میزد
پستاتو دیدم یاد اون افتادم عزیزم شرمنده 😊😘😙😂🙈🙈🙉
یه خاستگار داشتم گفت میخام زن بگیرم که کمکم کنه یه کار راه بندازم قاچاق مواد نکنم اخه از زندان رفتن خسته شدم دوبار ازم قاچاق گرفتن چندبار تو دعوا چاقو زدم چاقو خوردم زندانم کردن بابام گفت زن بگیر ادم میشی دیدم راست میگه حالا اومدم دیگه زن بگیرم قیافه من اینجوری بود😨😨
من قدم بلنده بعد استخون بندیمم درشته بعد یه خواستگار برام امد من قبلش قد رو پرسیدم گفتن صدو هفتاد گفت منم صدو هفتاد هستم یعنی هم قدمه گفتن موقعیتش خیلی خوبه پسر خیلی خوبیه خانوادشم عالینو پسر هم بدنسازی میره گفتم من استخون بندیم درشت هست باید بهم بیاد گفتن قدشو گفته صدو هفتاد و اون پسره منو دیده بود و گفته بود اگه واقعا قصدش ازدواجه من بیام جلو گفتم من ندیده که نمیتونم نظر بدم پسره اومد قدش تا شونه ای من بود 😑 دستاش در مقابله دستای من خیلی کوچیک بود بعد با استخون بندی خیلی ریز😑بهم گفت من کارای خونه رو همه رو میکنم اصلا دوست ندارم زنم کارای خونه رو انجام بده خودم غذا میپزم خونه رو تمیز میکنم همسرم باید مثل یه پرنسس زندگی کنه بعد دوست دارم زنم بهم دستور بده من انجام بدم ازم همیشه خواسته داشته باشه این عشقه منه به اون اینا زن زلیلی نیست من اینو عشق میدونم برام لذت بخشه دوست دارم زنمو آرایش کنم اینو که گفتا اصن حالم بهم خورد میخواستم بالا بیارم چون اصلا برام چندش آوره انقدر رومانتیک بودن خودم بیشتر منطقیم تا احساسی از شیت بازی خوشم نمیاد بعد اصلا انگار تاحالا قیافه خودشو تو آیینه ندیده انگار منو نمیبینه چقدر ازش درشت ترم چه جسارتو جراتو اعتمادبنفسی دارند مردم حتی قیافه ایم من خیلی خیلی بالاتر بودم اصلا قابل قیاس نبودیم .میدونید از چی ماجرا بدم امد از اینکه فکر کرد چون پول داره به خودش اجازه داده بیاد با من ازدواج کنه خیلی بهم برمیخوره کسی که در حدم نیست میاد بهم پیشنهاد میده چون پولش بهش اعتماد بنفس کاذب داده انقدرم از خودش و خانوادش تعریف کرد هی ما اینیم ما اونیم من قلیون نمیکشم من فلانم بعد منم دلشو ندارم کسیو ناراحت کنم مراعات کرد دیدم یجور حرف میزنه انگار من بله رو گفتم دیگه بریم برای صبحت کردن از امشب با تلفن.بهش گفتم به من فرصت بدید من کمی بیشتر فکر کنم امشب جواب رو بهتون میدم
یک خانومیه بودن تو محله ما اول برای خواهر بزرگم برای پسرش غلامرضا جان اومدن خاستگاری مامانم جواب رد داد بعد ازدواج خواهر اولم برای خواهر دومم اومدن خاستگاری باز مامانم ردش کرد بعدم برای من اومدن من اونموقع ۱۷سالم بود پسره شده بود ۳۵ساله پدرم دگ اینبار بیرونش کرد میگفت ما دوس داریم با خانواده شما وصلت کنیم🤐🤪
مهرسا جان تاپیکت خیلی خوب بود خیلی خندیدم انشالله خوشبخت بشی باکسی که واقعا خدا خوشی تورو بااون میخواد تاپیک رو نترکونبن دوستان در صخنه
برامنم دعا کن یهچیزایی ته دلمه خداخودش میدونه بهخاطرش همش توفکرمه و سرم پایینه خسته شدم دعا کن منم حالم خوش شه
منم یه پسره تو دانشگامون بود البته اون موقع ما ترم یک بودیم 😂
میدیدم ازروزای اول هی فامیای منو به خاطر میسپره
همش میخواست سر صحبتو باز کنه منم محترمانه دکش میکردم
این باز ول کن نبود
هردفعه به یه بهونه یه دفعه تمرین یه دفعه ....
تااینکه سر یکی از کلاسا که با دوستام صحبت میکردم میخندیدیم یهو خیلی جدی یه دختره منو صدا زد اون یکیم اینجوری مونده بود😊😊😊😊
قیافه من اون لحظه که این بامن چیکار داره😐
اکیپ دوستام😮
دخترا😍😗😋
من فکردم میخواد دعوا موا راه بندازه اونجور که اون جدیت گفت بیا بیرون😂🙈
هیچی دیگه گفت فلانی تورودوست داره و ازت خوشش میاد به ما گفت خاستگاری کنیم😐
من خودم شیک و پیک و باارایش ملایم میرفتم
اون
دوتا دختره ام ازاون دافا بودن خودشون فکرکن😐
این قسمتش مغزم رگ به رگ شد
ردشون کردم✋ 😐
