وقتی مجرد بودم دوست برادرم اومدخواستگاریم
از این بچه های نخبه المپیاد بود شریف درس خونده بود
جلسه اول که با هم حرف زدیم آخر ای حرفمون یه کتاب قطور درباره ازدواج داد بهم گفت لطفا برای جلسه بعد مطالعه کنید
منم گرفتم ازش الکی یه نگاه انداختم بهش😆
هفته بعد که برای جلسه دوم اومدن خونمون کتاب ازم گرفت از فصل اول شروع کرد 🤣🤣🤣
نظرم رو درباره فلان مبحث می پرسید جا خورده بودم
اخرشم فهمید نخوندمش گفت قرارمون جلسه بعد 🤣🤣🤣🤣
دیگه نداشتم بیان
خدایی اعصابم نمی کشید....