خاله ی شوهرم....

خودم كمرم درد گرفت😂

اون فکرمیکنه داری ناز میای...از الان میخواد جلو نازو عشوتو بگیره حتی اگه حالت بد باشه....من اول عروسیمون زود باردار شدم خیلی حالم بد بود از ماه اول غریبگی میکردم تو خونشون یه لیوان اب هم کسی دستم نداد سردرد های شدید که تا ۵روز بند نمیومد حالت تهوع های شدید گرسنگی شدید. مادرشوهرم مث شمر میومد بالا سرم کارت پولیمون خالی بود من ب شوهرم گفتم که خالیه گفت نه بش بده فکرنکنه داریم نمیخوایم بش بدیم...خلاصه رفت معازه دید موجودی نداره من حالم خیلی خراب بود خیلی هرچقد بگم کم گفتم مادرشوهر شمر اومد من دراز کشیده بودم ناله میکردم مادرشوهرم اومد کارتو پرت کرد رو صورتم بم گفت خالیه....آشغال بخدا جون نداشتم اگه داشتم میدونستم باش چیکار کنم

بازم تو خوبه باش... نذار اون تو رو پیش شوهرت بده کنه... 

مادرشوهرمنم مثل خاله ی شوهرتو بود.. شوهرمم خیلی پشتم بود اما من سیاست نداشتم هی بد شو ب شوهرم میگفتم خونشون نمیرفتم و کلی کارای بد دیگه تااینکه کم کم مادرش شد خوبه من شدم بد دوعالم 

الان تقریبا چند ماهه بااین ک خیلی ازش بدم میاد ولی الکی محبت  میکنم و احرامشو میذارم و واقعا تاثیرشو تو زندگیم حس میکنم.. 

تجربه ی من بود... 

اصلا خوبی نکن اشتباه بزرگیه ...تمام خوبیاتو و حس خوبت رو بزار برا شوهرت...اصلا مارشوهرو حساب نکن خیلی باش سنگین باش انگار اصلا وجود خارجی نداره من اینکارو کردم تا قوی شدم و مث خودش شدم

بخوای همش غصه بخوری و افکارت صرف خاله شوهر کنی که تحویل نگرفت یا این حرفو زد اون حرفو زد اینجوری دیگه انرژی نداری به شوهرت برسی و ب خودت و زندگیت

هههه مادرشوهر منو خواهرشوهرمم همینن تازه عروس بودم منو بردن عیادت بچه جاریم نگو ابله مرغون داشت(بهم نگفتن) منم مریض شدم شدید . ازون موقع تاحالا صورتم پر از چاله شده. وقتی مریض شدم مادرشوهرم یه زنگ نزد حالمو بپرسه. یا مثلا مادرشوهرم بود کربلا همشون دور هم جمع شدن اش پشت پا بپزن به من نگفتن! یا پیش من درباره یه چی حرف میزنن بپرسم چیه موضوع میخندن بحثو عوض میکنن( ازین مثال ها زیاد دارم) منم رفتوامدم کم کردم که از بی محلیشون ناراحت نشم

به نظرم یه مقدار لوس بزرگ شدی 

عزیزم جامعه و ادماش مثل مادر پدرت نیستن که همش نازت رو بکشن اگه یه کم ضعف نشون بدی لگدت میکنن و از روت رد میشن 

نه عزیزم رفتار هر کس نشونه ی شخصیت و خانواده و نحوه ی تربیتشه بحث من اینه که سعی کن توقعاتت رو از دیگران به حداقل برسونی الان جامعه جوری شده که ببینن داری یه طرف جون میدی حتی یه اه هم نمیکشن به خاطرت انقدر مشکلات زیاده که ادم جایی برای غصه خوردن برای دیگران نداره 

اگر درد داری یه مسکن میخوردی و استراحت میکردی دیگه نیازی به مادرشوهرت نبود مشکل شما اینه که توقع داری همه مثل خودت رفتار کنن شاید مادر شوهرت اصلا وجدان نداره شاید یه ادمه سنگدله این دلیل نمیشه که ما به خاطر رفتار بد یه نفر خودمون رو اذیت کنیم