تولد برادرشوهر بود پریشب رفتیم واسش کیک بگیریم مادرشوهرمم بردیم تو ماشین خودشو طد ب مریضی ک حال نداره شام بپزم شوهرم گف ماهی بپز گف دیره(ساعت ۶ بود😑) بعد گف سوسیس بخوریم شوهرم جلو اون گف میخوری؟گفتم فرقی نداره هرجی شما بخورین منم میخورم رفت گرفت اورد بعد شام ک دید ۱۰۰ تومن دادیم کارو سرحال شد😐بعد ۲روز یادم افتاده پشیمونم دارم حرص میخورم ک چرا نگفتم شام نمیمونم میرم خونمون😐😐😐😐