ما ی شهریم
خاهر شوهرم ی شهر دیگه س
من عقدم
خاهرشوهرم زنگ زد گفت شوهرتو راصی کن بیان خونم جلو مادرشوهرم
منم گفتم شوهرم میاد قراربیاد باید بیاد با خنده
گفت خودتم بیا
گفتم اینروزا خ کار دارم خرید جهزیه میکنم
همراه مامانم اینا میرم بازار میخان لباس برای عروسیم بخرن میگن تو هم باید باشی
اما شوهرم میاد
متوجه شوهرم خاهرشوهر و مادرشوهرم ناراحت شدن
حرف بدی زدم؟
بعد ک قطع کردم خ اصرار ب شوهرم کردم ک برو اما گفت نمیرم کار دارم