قبلا خیلی اختلاف بینمون پیش اومده و رفتم
خیلی بهش محبت کردم براش غذا فرستادم وقتی مریض بوده بهش سر زدم
تااااا
پارسال زمستون ک ی بار براش با ظرفای خودش غذا فرستادم
زنگ زد و کلی ابراز ناراحتی و ...ک چرا زود من ظهر فرستادم تو شام فرستادی ..چرا چند روز پیش نفرستادی ....یعنی منظورش این بود من خواستم منت سرم نباشه ولی واقعا همچین چیزی نبود و اولین بارم نبود....
خلاصه اون روز گریه کردم از حرفاش و قلب درد دیگ طی مناسبتای مختلف سراغمو نگرفت توقع داشتم از دلم دراره ولی هییییچ دریغ از ی پرس و جو حتی از شوهرم..
چون بار اولش نبود
بارها تو خونش جلوی جمع تیکه پرونده بود
مثلا جلوی جاریم و عمه شوهرم و پسراش گفت ب شوهرم تو قبلا مجردی حکم ی افسر تو خونه داشتی
خیلی ناراحت شدم 😢
گذشت
تااااا چند ماه پیش برای عمل جراحی رفت خونه برادرشوهرم ی شهر دیگ...
تازه برگشته ب شوهرم گفتم خیلی دوس داشتم با وجود دلخوری بیام دیدن مادرت ولی از تیکه و کنایه و گلایه هاش میترسم قلبم درد میگیره..
گفت اره خودشم ی جوری بوده
گفتم میدونی ک اگ بازم برم و بعدا دیرتر برم هی گلگیا باز شرو میشه ناراحتیا...مثلا میگفت فلان روز نیومدید تو بازار دیدنتون ..یا همش گلگی
گفت اره بهتره ولش کن
ولی وقتی شوهرم میره دلم میخواد برم
از طرفی هییییچ اشاره ای از پارسال تا الان از سمتش مبنی بر روی خوش ندیدم
نمیدونم شروع ارتباط مجدد کار درستیه یا نه؟