قبلا ی جوری بودم ی داداش کوچیک دارم دندونش خراب شده بود مامانم نبرده بودش دکتر .من زندگی رو به خودم زهر کرده بودم میگفتم با خودم اگه بزرگ شه مامان بابام بمیرن اون دندوناشو کی درست میکنه نمیتونه غذا بخوره لاغر میشه افسرده میشه.الان یادم میاد میگم خدایا منو ببخش اینا همش کفره ایمان اگر قوی باشه میگی اون بنده خداست خدا خودش مواظبشه.در این حد داغون .ولی الان میگم نگران بودن انسانها کار خداست تو کار خدا دخالت نکن
منم وسواس فکریم این طوره ک مرتب گاز و اینارو چک میکنم در رارو‌چک‌میکنم وچیزای دیگ ولی شروع کردم ترک کنم و اهمیت ندم فقط خودمونیم که میتونیمدب خودمون کمک کنیم
تو اینترنت سرچ کن :
درمان وسواس فاطمی نیا
دیدم که خیلی ها ازش اثر گرفتند و خوب شدند
بابا قوی باشین بچه ها .ما خیلی قدرت داریم انقدر که فکرشم نمیتونین بکنین.نترسین اگرم خدایی نکرده کسی بمیره دنیا به اخر نمیرسه.خدا خیلی مهربونه نمیزاره بندش تنها بمونه انقد تو زندگی خبرهای خوش میشنوی که اگه بشمری میگی وااای من چقد خوشبختم.یاد قدیم خودم افتادم چقد مسخره بودم کلی خندیدم که چقد خنگ بودم
آره عزیزم قبل خیلی رنج میبردم وسواس قرینه داشتم مثلا اینجوری بودم می گفتم باید از در میام تو دو مرتبه بشه میرفتم دوباره میومدم و یه جوری این کارو میکردم کسی متوجه نشه ولی الان خداروشکر با این تمرین خیلی خوب شدم شما هم انجام بده کلا رنگ خدا رو تو زندگیت پررنگ کن حل میشه
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
