2733
2739
عنوان

یه ورق از زندگیم

1097 بازدید | 124 پست

با کاربری قبلیم این تاپیکو زده بودم قبلا نمیدونم چرا به سرم زد دوباره بذارم البته چند نفری هم خواسته بودن ک اسمشون اصلا یادم نیس تگ کنم😐🤦‍♀️

بخدا قسم این داستان کاملا واقعیه و مربوط ب خودمه 

چون قبلا تاپیک شده تایپ شدشو دارم قطره چکونی نمیذارم ک اذیت بشید 🌹🌹

لطفا درمورد من هیچ قضاوتی نکنید ❤️اونسری خیلیا منو مقصردونستن و گفتن چطور عذاب وجدان نداری🤦‍♀️

من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙

مجبورم اسم مستعار اونو به کار ببرم و خیییلی خلاصه بگم چون ممکنه شناسایی بشم دیگه خیلی مشخصاتم واقعیه😂


پسرعموم (امیر)۱۵سالش بود برادرش ۱۸ ک پدر مادرش ب فاصله ۶روز فوت کردن بعد مراسم ، بابام اوردنشون خونمون ک با ما زندگی کنه..کوچیکه (امیر) ۴سال از من بزرگتر بود منم ۱۱سالم بود..

شد رفیقم شد همبازیم شد یه برادر بزرگ واس من ک واقعاااا دوسم داشت در حدی ک تمام عید نوروزا پیک منو حل میکرد و پیک خودش وقت نمیشد منو میرسوند مدرسه بعد خودش میرفت تا موبایل خریدم از پول تو جیبیش واسم شارژ میخرید ولی بابام نمیذاشت به هم اس ام اس بدیم میگفت شما تو یه خونه اید پیام بازیتون دیگه چیه ببینم به هم پیام دادین خودتون میدونیدا ماهم نهایتا جوک میفرستادیم واس هم🤦‍♀️

من واقعااااا دوسش داشتم ولی حس بچگونه بود عشق نبود فقط چون همیشه بودش بهش عادت کرده بودم چون همیشه به فکرم بود همیشه مواظبم بودوقتی۱۴سالم  شد امیر ۱۸سالش  بود و دانشگاه نرفت کار میکرد یه روز گفت از نظر تو شوهر ایده آلت باید کی باشه؟گفتم نمیدونم هرکی میتونه باشه باید آدم خوبی باشه و یه سری تصورات از یارو

من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چند وقت بود هی بامن این حرفارو میزد بعد ازم پرسید حست ب من چیه منم گفتم خیلی آدم خوبی هستی واقعا یه برادر کاملی گفت ولی تو خواهر نیستی من نمیتونم خواهر ببینمت اگه با بابات حرف بزنم پشتمو میگیری؟منم واقعا جا خورده بودم هم ته دلم خوشحال بودم ک منو انقد دوس داره هم میدونستم ک اون فقط برادرمه

گفتم نکنی اینکارو جفتمون تنبیه میشیم 

گفت من هیچکسو ندارم غیر بابات واس خواستگاری ک از بخت بدم بابای توام همونه

 ولی من باز اصرار کردم ک این حس خوبش مال اینه ک همیشه پیش هم بودیم ووابسته ایم دراصل عشق نیست و بچگونه ای خلاصه هربار ک حرف میزد من میزدم زیر حرفاش ک نه و اشتباهه و من حسی بهت ندارم با اینکه داشتم 

تو همین جریانات بودیم ک برادر بزرگش ک تهران بود با پسر خالش طی یه اتفاق کشته شد (رفته بود توی دعوا پسر خالشو جدا کنه ک طرف با چاقو زد تو شاهرگشو یه روزم کما و بعدش فوت کرد) شوک خیلی بدی بود ب خانواده ما واقعا ماتم زده شدیم از همه بدتر خودامیر ک روحیه اش نااابود شد و رسما بی کس دیگه نه پدر داشت نه مادر نه برادر از خانواده اش فقط خودش مونده بود و روز به روز حالش بدتر میشد و من مرهمش بودم 

یه دخترعمو هم داشتیم ک تو روستا بود و خیلییی سعی میکرد توجه امیرو جلب کنه همسنشم بود ولی خیلی ریاکارانه میومد جلو عاشق نبود فقط دنبال شوهر بود و علاقه امیر به منم میدونست  

تمام مدتی ک امیرو از داغ برادرش آروم میکردم در گوشش میخوندم ک خواهرتم و دارم خواهری میکنم چون بابام راضی نبود و همیشه میکفت فقط برادرته هرچند خودم یکم دوسش داشتم 

چند ماه بعد فوت برادرش از سرکار اومد با یه دست گل دم در گفتم این چیه از کجات کی بهت داد؟گفت میفهمی بعدش اومد به بابام گفت :

بابامی؟

بابام بهش گفت کمتر از پسر خودم برات نذاشتم باباتم 

گفت ینی دختریو بخوام دستمو میگیری ببری خواستگاری؟ 

بابام گفت تو لب تر کن فقط 

دیوونه بلند شد گفت دخترتو میخوام خواهرم نیست عشقمه هیچکس برام نمونده اینم از دست بدم کثیف ترین پسر دنیا میشم از عقده


بابام بهش گفت اولین کاری ک میکنی وسایلتو جمع کن ببرمت خونه اون عموت یه مدت شما دیگه صلاح نیس پیش دختر من باشی از روز اول گفتم برادر و خواهرید از دختر خودم میترسیدم الان از جای دیگه واسم دراومده 


امیر یهو به بابام گفت هر گورستونی میفرستی منو دست شکیلا تودست منه اینم با من بفرست بسپارش ب من چند سال بعد بیا صدا خنده اشو بشنو 

بابامم یهو کشیده زد تو صورتش 😔من خیلی ناراحت شدم ناخودآگاه گفتم نمیخوای بهش دختر بدی چرا میکوبی تو صورتش نده دخترتو براچی میزنیش

بابام از حرفم ترسید گفت تو مگه دوسش داری؟

من گفتم نه برادر تنیمم بزنی همینجوری به هم میریزم 

امیرگیر داد حرف دلتو بزن تو واقعا منو دوس نداری؟تو میترسی حرف بزنی؟

خلاصه اونشب من پشتشو نگرفتم و بابامم وسایلشو جمع کرد عمومو خبر کرد بیاد  گلشم انداخت تو سطل آشغال ولی تا لحظه آخر امیر بد نگام میکرد ک چرا ازش دفاع نکردم و چیزی از علاقم نگفتم 

منم بچه بودم و ترسو حرف حرف بابام 

فک میکردم زشته دختر بگه کسیو دوست داره

من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙
2731
چند وقت بود هی بامن این حرفارو میزد بعد ازم پرسید حست ب من چیه منم گفتم خیلی آدم خوبی هستی واقعا یه ...

اگه تهش خوبه بخونم بده برم بخوابم غصه های خودم بسمه

کیبورد گوشیم کلمات رو اشتباه تایپ میکنه منم توان سر کله زدن باهاش رو ندارم پیشا پیش بخاطر غلط املایی عذر میخوام
اگه تهش خوبه بخونم بده برم بخوابم غصه های خودم بسمه

نمیدونم واس من ک بد نشد

من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙

تا یک ماهی ندیدمش خیلیم دلم براش تنگ شده بود ک تو مهمونی دیدمش ولی دیگه اصلا بامن خوب نبود و حتی حرف نمیزد با من  

جوری ک اگ میگفتم ماست سفیده میگفت سیاهه 

لجبازی شدید یادمه استکان داغ چای رو دستم چپ شد همه اومدن سمتم جز اون 

یادمه موقع اسم فامیل آدم حسابم نمیکرد حتی یه جور نخود بازی بودم سراسر شد عقده و توجهش فقط به اون دخترعموی روستاییم رفت ک اسمش فاطی بود 

بهش محبت میکرد با اون حرف میزد حتی به هم اس ام اس میدادن 

سفر مشهد رفتیم خانوادگی حس کردم ک کاملا سمت اونه و پچ پچ خواستگاریش رسید خیلی دلم داغ شده بود ک چرا همه چیو یادش رفته

فاطمه اومد تو حرم بهم گفت چیزی بین من و امیر حس کردی گفتم نه چی؟گفت امیدوارم فهمیده باشی دیگه دنبال کیه و هدفش منم 

گفتم مبارک منم میشم خواهرشوهرت 

کل سفر تیکه بارون میشدم از این شخص زورمم میومد ک مواظب امیر نیس فقط میخواد منو حرص بده

من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙
2738

خب 

خانم هستم 🍁خوب بودن  و بدبودن  فقط برچسبیه که ادما روت میزنن بر اساس میزان نفعی که براشون داری. 🌸🌸(خطاب به یه عده اگه اهل دعوا و عقده گشایی هستی سرت به سنگ خورد چون من جواب نمیدم بگرد دنبال یه قربانیه دیگه خدا نگهدار 😛)
خب 

ای جان ببین کی اینجاس❤️

من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙
ای جان ببین کی اینجاس❤️

😁😁😍😍😍😍

خانم هستم 🍁خوب بودن  و بدبودن  فقط برچسبیه که ادما روت میزنن بر اساس میزان نفعی که براشون داری. 🌸🌸(خطاب به یه عده اگه اهل دعوا و عقده گشایی هستی سرت به سنگ خورد چون من جواب نمیدم بگرد دنبال یه قربانیه دیگه خدا نگهدار 😛)

از سفر ک برگشتیم امیر بهم گفت بنظرت فاطمه دختر خوبیه میخوام رسمی برم خواستگاریش 

من میدونستم درکش نمیکنه ولی اگ میگفتم محکوم میشدم ب حسادت اون فقط ارث امیرو میدید و رها شدن از خانوادشو میخواست و اینکه ب قولی منو شکست بده فقط گفتم اولا انتخابتو کردی نباید نظر بپرسی آدم عاشق نظر کسیو نمیپرسه یه راست عمل میکنه در ضمن مبارکت خوشبخت بشی داداش خوبم 

از اون شب به بعد با من خوب شد و نفرت نداشت اما با فاطی عقد کردن تو مراسمشون هیچی از رقص و خوشحالی کم نذاشتم با اینکه دلم خون بود همه هم هی نگام میکردن یا ازم میپرسیدن مگه خواستگارت نبود چیشد یهو همش میکفتیم مال همید 

فقط سر خطبه عقدش از اتاق به بهونه گرفتن یه بچه رفتم بیرون ک نشنوم چون اذیت میشدم 

واس سر عقدش به جای اینکه من هدیه بدم بهش اون بهم یه سرویسبدل اما گرون قیمت هدیه داد اونم جلو خانمش انگشترش همون شب ناپدید شد بهم گفت انگشترت گفتم گم شده نیستش گفت پس واقعا قسمت نیس بهت انگشتر بدم 

یا موقع خوشحالی با خانمش دنبال من میگشت تا نگام کنه ببینه میبینم 

چندوقت بعد عقدش بابام فوت کرد و من از لحاظ روحی ریختم به هم و نزدیک کنکورم بودم 

هم وضع مالی به هم ریختیم هم از لحاظروحی و فوت پدر اینجارو کش نمیدم چون خیلیییییی بهم سخت گذشت

من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙

بعد فوت بابام امیر کلا از این رو به اون رو شد خیلییی میومد خونمون واس تولد موبایل خرید واس سیاه دراوردنم گوشواره طلا خرید ولی قبول نکردیم چون زنشم راضی نبود ینی خودم باشمم راضی نیستم وحقشم بود اون گوشیم ک گرفتم با خانمش اومده بود واسم اورده بود و ب مناسبت تولد بود ولنتاین شد واسم ام پی فور خرید همونی ک دوست داشتم باز قبول نکردم واسمم سوال پیش اومده این همه پول داره از کجا میاره چون خونه دخترعمم تهران زندگی میکرد و اونا خیلیییی پولدار بودن گفت اونا بهم میرسن خیلی تو اون خونه جیزی کم نمیارم  ولی هرچی توضیح بیشتر میخواستم میپیچوند 

حس کردم کلا از عقدش پشیمونه و داره میاد سمت من حتی بهم شبا پیام میداد ولی جواب نمیدادم تا یه شب گفت میخوام جدا بشم گفت فاطمه شوهر میخواد عشق نمیخواد آزادی میخواد

از روستا من جدا میشم بیا باهم بسازیم الانم بابات نیس ک مخالفت کنه من دارم پولدار میشم بخدا زندگیتو میسازم توام پناهت بابات بوده دیگ نداریش منو داری من هنوز مثل روز اول عاشقتم  منم جوابشو نمیدادم اصلا تا اینکه واقعا مطرح کرد پیش فامیل ک خانمشو نمیخواد گفت گولم زده خودشو بهم چسبونده همه این چسبوندنشو قبول داشتن ولی گفتن دیگه عقدی تو مگه عقل نداشتی گول نمیخوردی 

هی میگذش

من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙

هی میگذشت میدیدم امیر داره وحشتناک خرج میکنه حتی یه بار قسطمونو داد بعد ک رفتم حساب کنم مشخصات امیرو دادن گفتن حساب شده  ولی من میدونستم اونقدر درآمد نداره پس از کجا اورده دیگه ن ب من پیام میداد ن خانمش فقط چیزای گرون گرون میخرید خانمشم دلش به همون هدیه ها خوش بود و پز میداد همه جا سالکرد فوت بابامم یه جشن بی دلیل گرفت گفتم جشن چی میگیری امشب سالگرد فوت بابامه چون همیشع میرفتیم سر خاکش گفت مردی ک زندگیمو ازم گرفتو دوست ندارم ک براش گریه کنم 

این خرج کردنای مشکوکش باعث شد بهش تهمت دزدی بخوره دخترعمه ای ک امیر خونشون زندگی میکرد گفت از سکه ها و دلارام کم شده گفت حسابایی ک دست اون بوده واس کار نصف شده 

من شنیدم ولی باور نکردم 

اونم از اون خونه زده بود بیرون و رفته بود خونه خالش زندگی میکرد با اینکه قبلا رفت و آمدی با اونا نداشت 

تا یه روز با پلیس بازجوییش کردن و اعتراف کرد ک همه پولا از همین دزدیا بوده  حتی میخواست فرار کنه از دستگیر شدن پاش شکست 

خیلیییی حالمون بد بود و اصلا باور نمیکردیم 

خانمش اومد گفت تربیت پدرت بوده کاش بود جواب میداد منم گفتم تو زنش بودی چرا نپرسیدی پولا از کجا چرا نپرسیدی از کجات انقد خرج من میکنی تو ک درآمدشو میدونستی فقط پول چشماتو گرفته بود 

کلی بحثمون شد و کلی بهم توهین کرد

 دخترعمم بخشید هرچی مال ازش زده بود ولی خود امیرو نبخشید ونفرین کرد

من تا مهربانی بیشتر نخوانده ام🥀 سابقه پنج بار تعلیقی😕اگه با نظرم مخالفی یه نفس عمیق بکش بعد تایپ کن منم جواب دندون شکن دارم اما میترسم جای دندون ،دل بشکنه پس جواب نمیدم🙏🏻💙
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز