آخ آخ آخ نگو ک یاد پدر خودم افتادم دو سال پیش از دنیا رفت دقیقا منم مثل تو از خدا شفای خیر خواستم یا اینوری یا اونوری راحتش کنه پوست و استخوان به معنای واقعی به رانش دست میزدم استخوان تو دستم بود و یه پوست شل 😔
حرف نمیزد بی قرار بود بی قرار دستاشو بی اراده تکون میداد گاهی محکم میزد رو سینش بمیرم براش
آخرم پنج روز هیچی نخورد شب آخر ک پیشش بودم دستمو محکم گرفته بود میبرد سمت دهنش
فقط نمیدونم من چطور هنوز زندم😭
از ته دلم میخوام پدرت خوب شه مثل یه معجزه❤