خدا بگم چیکارشون کنه من بیمارستان خصوصی مثلن رفتم اصن نگات نمیکردن تا مامای خصوصی بگیری براشون مهم نبود شبم کامل خوابیدن صبح پاشدن بلند بلند میگفتن اخیش دیشب راحت خوابیدیم اصن نمیومدن دستگاه ها رو نگاه کنن
من یازده بستری شدم پرستارای شیفت صب از چن جا دستامو سیاه و کبود کردن آخرسرم سرمو اشتباه زدن
ساعت دوازده که شیفتشون عوض شد ی فرشته اومد بالا سرم خداکنه هرجا هست تنش سالم و دلش خوش باشه تا آخر زایمان هوامو داشت دکترمم عالی بود. ولی حیف خودم خیلی اذیت شدم
سر اولی ی جوری بود دردام ک تند میشد زور خودش میومد ولی سر دومی یکم اذیت شدم اولی دردام طبیعی خودش شروع شد خیلی هم سریع تند شد من ساعت 8 ک رفتم بیمارستان گفتن چقدر دیر اومدی تو اتگار 12 ساعت درد داشتی گفتم نه من دوساعت دردام شروع شده سر دومی امپول فشار بهم زدن یکم اذیت شدم
خواهرشوهرم به حدی تنبل بود همش می خوابید که من گفتم اینا سه روزه زایمان می کنه ولی دردش کلا دو ساعت طول کشید من بیچاره روزی چهار ساعت پیاده روی می کردم نیم سانت هم باز نشدم اخرش سزارین شدم
میخواستم ببینم چقدر وایسم تو خونه درد بکشم بعد برم
یه چیز عجیب که هیچ وقت فراموش نمی کنم تو بیمارستان بستری بودم یه خانومی اومد خیلی سرحال بعد من گفتم درد داری گفت کیسه ابم خونه پاره شده ولی درد ندارم منم گفتم تا فردا زایمان می کنی خیلی کار داری داشتیم حرف می زدیم تو سالن که یدفعه جیغ کشید وای بچه ام افتاد پرستارهاتو. همون سالن با عجله بچه رو داوردن یعنی شاخ داوردم یکی به این سادگی بزاد
2 ساعت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
32 ثانیه پیش
34 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
