2737
2739


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
2738

نه تو نت نبود 

نفرت یکی از مخرب‌ترین نوع شرایط ذهنی است . نفرت بدن را مسموم می‌کند و اثرات آن غیرقابل جبران است ● نگرانی یکی از بدترین اشکال فعالیت ذهنی ، بعد از نفرت است که عمیقا خود مخرب است ● هیچ چیز در زندگی اتفاق نمی‌افتد -هیچ چیز- که ابتدا در سطح فکر نباشد !                                                         آیاتی از کتاب گفتگو با خدا _ جلد اول ❤

نبود متاسفانه

ی روز پسره تو خونه تنها بود رفت حموم به هوا اینکه کسی خونه نیست لخت از حموم امد بیرون حوله رو برداره که دید خواهرش تو اشپزخونه هست!حوله رو بیخیال شد و سریع دوید تو اتاق خواب و درو بست.طفلی خجالت میکشید.دولا شد و از سوراخ در دید که خواهرش داره میاد سمت اتاق!سریع برگشت که درو وا قفل کنه که دید دوستای خواهرش تو اتاقن😱🙈😱🤣🤣هیتلر گفت:مردها 6 ساعت میخوابند.زنها 7 ساعت میخوابند.احمق ها 8 ساعت میخوابند.شکر خدا که درباره اونایی که 12 ساعت میخوابن چیزی نگفته☺️😎⚫برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافیست✌👌💕تفاوت مادر زيرك و مادر عادي👩مادر زیرک نمیگه ندو سرت میخوره به میز، یه پتو میندازه رو میز خیالش راحت بشه👩مادر زیرک نمیگه از پله بالا نرو میفتی، کنار فرزندش میشه میذاره انقدر بالا پایین بره تا انرژیش تخلیه بشه👩مادر زیرک نمیگه دست نزن خراب میشه، بلکه همون لحظه با هیجان یه پیشنهاد عالی دیگه میده تا جایگزین این بشه👩مادر زیرک نمیگه تا درساتو نخوندی از تلویزیون خبری نیست، میگه کی درساتو تموم میکنی برات یه فیلم جدید گرفتمفقط کافیه کمی خلاق باشیم تا شبها سرمان از لجبازی بچه ها سوت نکشد و بخاطر داد زدن ها و تنبیه ها عذاب وجدان نداشته باشیم.🙂چیه خو امضای طولانی دوس دارم😍😅😄😁😂🤣😐

فرشتون قرمز و لاکیه؟

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687